واسیلیوس پای پیاده رسید به شهر کوچک کاج. نشست زیر یک درخت و کوله پشتی اش را باز کرد. یک گریپ فروت از کوله پشتی بیرون آورد و با یک چاقوی تیز کوچک شروع کرد به کندن پوست گریپ فروت. چند قدم آنسوتر سرویس شرکت مواد غذایی رومر توقف کرد. خانم میانسالی پیاده شد رفت به سمت پایین تپه. مرد جوانی از داخل مینی بوس، واسیلیوس را به دیگران نشان داد. چند ثانیه ای که راننده مینی بوس توقف کرده بود همه زل زده بودند به دست های واسیلوس. مینی بوس حرکت کرد. یکی از کارمندان بی اختیار انگشتش را برد سمت دهانش و شروع کرد به کندن ناخن و گوشت های کنار ناخن دستش با گوشه دندان. کمی بعد راننده سرویس و چند نفر دیگر، مشغول بودند به کندن کنار ناخن هایشان با گوشه دندان...