پرسش «مسئله چیست؟» در نگاه اول این معنا را القا می کند که کسی در باب مشکلی عاجل و فوری پرسش می کند. فضای این معنا بسیار شتاب آلود است. در پشت این سوال دو عنصر نهفته و تقاضای رسیدگی فوری به آن را دارد: اینجا و اکنون. یعنی مسئله پرسش با زمان و مکان خاصی گره خورده است. در این معنا مسئله بیشتر رنگ و بوی«مشکل» دارد و ما بر سر دو راهی قرار داریم: یا باید آن را حل کنیم و یا باید از اینجا و اکنون خارج شویم. یک شاخه این دو راهی – یعنی خروج از اینجا و اکنون برای همیشه مسدود است و راه باقیمانده حل مشکل است، یعنی پیدا کردن پاسخی فوری برای مسئله.در واقع یا باید خود را از میان برداریم یا مسئله را؛ و معمولا مسئله را از میان بر می داریم.پرسش مذکور- یعنی« مسئله چیست؟» -معنای دیگری هم دارد و همین معنای دیگر داشتن، آن را به ایهام کشانده است.معنای دوم در یک کلام، پرسش از پرسش است.در این معنا سخن از اینجا و اکنون نیست. آرام و صبور و بدون هیچ شتابی می نشینیم و می خواهیم بدانیم اساسا سوال چیست و چرا انسان می پرسد؟این معنا علیرغم معنای اول، اقتضای درنگ دارد و ما را دعوت به توقف می کند تا ببینیم کجا هستیم، از کجا آمده ایم و به کدام سو باید برویم؟در معنای دوم اصلا زمان حضور جدی ندارد.در این معنا انسان باید به دنبال آغاز ها، بدایت ها و نقاط شروعی باشد که همواره بر آنها جفا می رود.همه جنجال ها پس از نقاط شروع و با نادیده گرفتن آنها آغاز می شود.شاید بتوان گفت که این پرسش فلسفی نیست بل مرتبه او مقدم بر فلسفه است و پرسشی است درباره ی فلسفه. البته این سخن چندان دقیق نیست؛ زیرا پرسش درباره فلسفه، یعنی اینکه بگوییم: «فلسفه چیست؟» و این سوال نیز خود در ذیل «مسئله چیست؟» مندرج است؛«مسئله چیست؟»در ذیل مقوله دیگری مندرج نیست. گویی جنس الاجناس حیرت است.به هر صورت سخن در این نیست که مسئله امروز و دیروز و فردایمان چیست یا اینکه چگونه باید مسائلمان را حل کنیم.
سخن در اصل پرسندگی است.این مهم نیست که ما چه می پرسیم؟ مهم این است که چرا می پرسیم؟پرداختن به مطلب اول، مطلب دوم را از میان برمی دارد و محوش می کند.
کتاب مسئله چیست؟