رفتن ملیتا به طرف خانه و آمدن ساپفو دو سه دقیقه ای به طول انجامید و بردیا چشمانش به در خانه بود که ساپفو از آن بیرون آمد. سرانجام انتظارش به پایان رسید و ساپفو از خانه خارج شد. همین که بردیا را در وسط باغ دید، با شتاب به سوی او حرکت کرد و بردیا نیز به طرف او رفت. بردیا و ساپفو به هم رسیدند و در آن تاریکی شب به یکدیگر درود فرستادند. بعد از درود، بردیا دست راست سایفو را گرفت و بر آن بوسه زد ...
(برگرفته از متن ناشر)