بعد از بیست دقیقه انتظار منشی من رو صدا زد و بهم گفت میتونم برم توی اتاق.
اتاق بوی عطر تلخی داشت و هوای گرم و دلچسب دکور این اتاق رو همیشه دوست داشتم و هر بار که اومدم به دیدن وکیلم، فضای اتاقش توی مرور زمان برام خستهکننده نشده بود.
انگار زیادی حواسم پرت بود و با صدای سلام آقای محسنی یه لحظه با چهره سرد و بیروحش مواجه شدم.
(برگرفته از متن کتاب)
با تبریک به نویسنده جوان و خلاق که با قلم گیرا و روانش به معضلات جامعه پرداخته. متن داستان خیلی جذابه و صحنهها طوری تفسیر شدن که ذهن به راحتی تصویر سازی میکنه و ارتباط با داستان خیلی زود برقرار میشه . دیدگاهم رو در خیلی مسائل عمیقتر کرد مثل مشکلات زنان بی سرپرست و دستفروشی .بعد از تموم شدن داستان یه تجربه رو حس میکنی که نداشتی.با آرزوی درخشش این نویسنده جوان در عرصههای جهانی.
با تبریک به نویسنده جوان و خلاق که با قلم گیرا و روانش به معضلات جامعه پرداخته. متن داستان خیلی جذابه و صحنهها طوری تفسیر شدن که ذهن به راحتی تصویر سازی میکنه و ارتباط با داستان خیلی زود برقرار میشه . دیدگاهم رو در خیلی مسائل عمیقتر کرد مثل مشکلات زنان بی سرپرست و دستفروشی .بعد از تموم شدن داستان یه تجربه رو حس میکنی که نداشتی.با آرزوی درخشش این نویسنده جوان در عرصههای جهانی.
داستانی گیرا و جذابی داره و بسیار زیرکانه و هنرمندانه نوشته شده باعث افتخاره همچین کتابی از یک نویسنده جوان و تازه نفس و حتما پر قدرت ادامه بده رز من 🦋✨️❤️
داستانی گیرا و جذابی داره و بسیار زیرکانه و هنرمندانه نوشته شده باعث افتخاره همچین کتابی از یک نویسنده جوان و تازه نفس و حتما پر قدرت ادامه بده🦋✨️❤️