بعد از بیست دقیقه انتظار منشی من رو صدا زد و بهم گفت میتونم برم توی اتاق.
اتاق بوی عطر تلخی داشت و هوای گرم و دلچسب دکور این اتاق رو همیشه دوست داشتم و هر بار که اومدم به دیدن وکیلم، فضای اتاقش توی مرور زمان برام خستهکننده نشده بود.
انگار زیادی حواسم پرت بود و با صدای سلام آقای محسنی یه لحظه با چهره سرد و بیروحش مواجه شدم.
(برگرفته از متن کتاب)