در آغاز سده بیستم کمتر از 60 کشور شناخته شده در جهان وجود داشت که در پایان آن سده، این تعداد به دویست کشور رسید. یعنی در این سد سال، شمار کشورهای جهان 3/5 برابر شد. اما این دگرگونی، مردم این کشورهای نوپدید را حتی گامی هم به بهشت استقلال و رفاه نزدیک نکرد. بزرگ ترین دست آورد این فرایند صرفا زیادتر شدن مرزها، فزونی بهانه برای جنگهای ملی، داخلی و قومی و سرانجام گسترش بازار اسلحه فروشان بوده است. در این بازه زمانی، شمار کشورهای صاحب ثروت و قدرت سیاسی و نظامی کمابیش ثابت مانده و بر شکاف اقتصادی و اجتماعی میان مردمان آنها با کشورهای نوپدید، بسی افزوده شده است. با این همه، عطش رهبران واقعی یا خود خوانده برخی گروه های قومی به ویژه در منطقه خاورمیانه، هنوز نه تنها فرو ننشسته که روز به روز در حال تیزتر شدن است. نوید این رهبران برای آینده مردم خود نیز نه نان، مسکن، کار و رفاه که حق تعیین سرنوشت، فدرالیسم، خودمختاری، هویت ملی، آزادی و مانند آن است. البته تنها دشمنان مردم با این آرمان های شیرین مخالفت می کنند، اما فراخوان مردمان میلیونی به چیزی که نه پشتوانه تاریخی داشته باشد و نه پشتوانه علمی، می تواند یک ماجراجویی بزرگ باشد، و به فاجعه ای بزرگ تر بیانجامد. دراز پیشنگی کشور ایران چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد و تاکنون نیز کتابهای بسیاری در این باره نوشته شده است. اما در اینکه کیستی و سرشت تاریخی مردم این سرزمین چیست، تاکنون کمتر کتابی نوشته شده است. برخی کارهایی هم که شده، آنچنان در پیله تنگ و اروپا مدار ملت همچون یک پدیده نوین گرفتار شده، که پیش از زاده شدن، خفه شده است. اکنون برای گروهی از اندیشندگان سیاسی، ملت و ملیت سکه ارزان بهایی شده که به سادگی و بی هیچ احساس مسئولیتی، می توان آن را برای هر چیزی و در هر جایی خرج کرد. در چنین فضایی، این نگارنده واشناسی سه مفهوم تاریخی نژاد، قوم و ملت را در کشور خودم یعنی ایران بایسته پنداشتم و به این کار دست زدم. پنهان نمی کنم این کار با کاستی های فراوانی همراه است اما نخستین گامی است که باید برای پیمودن راهی دراز برمی داشتم.
کتاب نژاد، قوم و ملت در ایران