آنتیگون در نافرمانیاش، دستوری را در برابر دستوری دیگر نمیپذیرد: او خود امکانپذیری دستور را به چالش میکشد. آنتیگون در رویایی با مردان است که ارزشهای شب را به دوش میکشد، نسبت به آنها مردانگی بیشتری از خود نشان میدهد و از زنان بسیاری پشتیبانی میکند. این باکرهی آسیبپذیر در برابر مردان شهر به پا میخیزد؛ این موجود خانگی از سخنگفتن بیپرده نمیترسد. آنتیگون کاری میکند که این مخاطرهی نافرمانی را لمس کنیم؛ در اینجا چیزی رامنشده و مهارناپذیر و لجامگسیخته وجود دارد.
نافرمانی تنها به معنی متوسلشدن به مشروعیتی والاتر نیست که اطاعت شخص از قوانین دیگر را تداوم میبخشد؛ بلکه بهچالشکشیدن اصل قاعدهی مشروعیت است. نافرمانی میتواند حاوی قسمی از سرپیچی محض باشد و شکوه و جلال آنتیگون در همین است.
انسانیت خانوادهای سترگ است و بین بیگانههای خوب و بد، مهاجران خوب و بد، فقیران خوب و بد و درماندگان خوب و بد مرزی گذاشته نمیشود: در برابر همهی اینها مسئولیت داریم.
از تو نمیخواهم دستانت را به گردن ستمگر بیاویزی تا او را سرنگون کنی، بلکه میخواهم صرفا دیگر از او حمایت نکنی؛ سپس نظارهاش کنی، مثل یک غول بزرگ که پایهی تندیسش جدا شده، روی وزن خودش فروریخته و تکهتکه شده است.
چه اینجا چه جای دیگر، آنچه در میان انسانها «عدالت» نامیده شده است، همیشه همان مسخرهگری است: منفعت قویتر که لباس منفعت همگانی را پوشیده است. همیشه همان حکایت: قوی، ضعیف را خرد میکند و آنها دوست دارند این استثمار را همکاری سودمند بین دو طرف بنامند. عدالت چیزی بیشتر از موجهسازی نیست؛ حجاب مستوری که عاجزانه تنها موازنهی موجود نیروها را میپوشاند.
پس وقاحت واقعی کجاست؟ در تزویر عظیم قدرتمندان، کسانی که همدردیشان و احساساتشان برای مردم را جار میزنند، درحالیکه چشمهایشان تنها بر سود خودشان و دیگرانی ثابت مانده که تحمل ندارند بیشتر از خودشان سود کنند. در درآمدهای ستارگان فیلم که میلیونها دستمزد میگیرند که در داستانهای احمقانه وانمود کنند فقیرند. بسیار خب، دیوژن، کسی که حریصانه با دستانش غذا خورد، قطعا نسبت به رقصآرایی سیاستمدارانی که میگویند وضعیت خطیر است و به این دلیل مردم به آنها نیاز دارند و بادی حزنانگیز بر غبغب میاندازند، کمتر وقیح است؛ از تمام آنهایی- من و شما- که دائما برای خاطر فایدهی اجتماعی سازشهای نفرتانگیز میکنند، کمتر وقیح است. وقاحت واقعی کجاست؟