دانشگاه برای من مهم تر از زندگی مشترکم نبود؛ اما با خودم فکر می کردم مگه تحصیل یک زن در دانشگاه منافاتی با اداره ی زندگی مشترکش داره که فریدون این طور روش انگشت گذاشته؟ مگرنه اینکه اگر من تحصیلات عالیه داشته باشم، می تونم فرزندان بهتری تربیت کنم؟ و مهم تر اینکه چرا شوهر آدم باید این طور فکر کنه که حق داره درباره ی یکی از مهمترین چیزهای زندگی زنش؛ یعنی تحصیلاتش تصمیم بگیره و اونو تحت فشار بگذاره؟!
****
... عمو رسول راست می گفت. فریدون به عنوان شوهر این حق رو داشت که با دانشگاه رفتن من مخالفت کنه. حتی می تونست به خاطر رفتن به دانشگاه از من شکایت و علیه من درخواست الزام به تمکین کنه و اینجا بود که "من از زن بودن خودم منتفر شدم."