باید
باید درون این چند شعله زنده میماندم
این چند شعله که سهم من بود
و من آن را با ترس
هر روز
افروختهام
همیشه زندگی را نارنجی کشیدهام
با نقشی که هرگز یکدست نمیشد
برروی دیوار تنم میرقصید
من به صبح میرفتم هرروز
و آغاز میشدم