بامداد یکی از روزهای ماه دسامبر زندانیان را از خواب بیدار کردند و خبر دادند که زمان اجرای حکم فرا رسیده است. محکومان را با درشکه از خیابان های شهر گذراندند و به یکی از میدان های اصلی شهر بردند که اینک فوجی از سربازان و جمع کثیری از اهالی شهر را در خود جا داده بود. جایگاه عظیمی برپا شده بود تا مجرمان را بر فراز آن انگشت نمای خلق کنند و مجازات آن ها را به گوش همگان برسانند. تیرهای چوبی بزرگی در زمین کاشته بودند تا هر نوبت سه محکوم را در برابر آماج گلوله قرار دهند و نزدیک آن چند حجم تابوت وار زیر پارچه ای به انتظار مهمانان خود لحظه شماری می کردند. جوخه شانزده نفره اعدام صف بستند. محکومان که لرزه بر اندامشان افتاده بود، آرام آرام دور میدان را طی کردند تا وقتی که نامشان خوانده می شود، از سکو بالا روند. به زودی بیست بار حکم «مرگ با تیرباران» قرائت می شد. بخش های دیگر مراسم، که عبارت بود از اعتراف به گناه، خلع درجه (با شکستن شمشیر مجرمان به دست فرمانده)، گوش سپردن به موعظه، بوسه بر صلیب و پوشانده شدن با کفنی سفید و کلاه دار، نیم ساعتی طول کشید و بعد سه نفر اول برای اجرای حکم به تیرهای چوبی بسته شدند، طبل ها به غرش درآمدند، شیپورها جار زدند و جوخه اعدام سینه مردان را نشانه گرفت. داستایفسکی یکی از سه قربانی بعدی بود. آن گاه (پس از آنکه یکی از محکومان مشاعرش را از دست داد و دچار جنون شد)، صاحب منصبی سوار با حکمی رسمی به میدان رسید تا با طول و تفصیل فراوان عفو محکومین را اعلام کند.