کتاب شهر رویاها

In the City of Dreams
(رازهایی از درون)
کد کتاب : 137416
مترجم :
شابک : 978-6229555361
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 90
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2009
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب شهر رویاها اثر تونی ابوت

تونی ابوت در کتاب شهر رویاها ماجرای نبرد شجاعانه‌ی اریک و اسیر شدندش در سرزمین رویا را نوشته است. اریک در نبردی شجاعانه با کو و جانورانش زخمی شده است. حالا او در سرزمین رویا میان واقعیت و خیال اسیر است. از آن طرف معلم و بقیه هم دنبال اریک می‌گردند. جولی و نیل که از ماجرا خبر دارند، داوطلب می‌شوند که به دنبال اریک بروند. نیل، جولی و کیاه به شهر ساماریندو می‌روند تا برای زخم اریک درمانی پیدا کنند. ولی جادوی سیاه، این شهر را به مکانی خطرناک تبدیل کرده است. حالا آن‌ها قبل از این‌که خیلی دیر شود، برای نجات دوستشان راهی بیابند. شما فکر می‌کنید موفق می‌شوند؟

کتاب شهر رویاها

تونی ابوت
تونی ابوت نویسنده آمریکایی کتاب های کودکان است که در سال 1952 به دنیا آمد. محبوب ترین اثر او مجموعه کتاب The Secrets of Droon است که شامل بیش از 40 کتاب است
قسمت هایی از کتاب شهر رویاها (لذت متن)
«اریک هینکل»؟' خانم «مایکلز» به دانش‌آموزانی که در ردیف جلو نشسته بودند از صحنهٔ نمایش سالن اجتماعات خیره شد. '«اریک» اونجایی؟' جوابی نیامد. خانم مایکلز از دانش‌آموزان پرسید: 'اریک کجاست؟' وقتی همکلاسی‌هایش برگشتند و به هم نگاه کردند، «جولی رابین» به دوستش «نیل کروگر» یواشکی گفت: 'مسئله همینه، مگه نه؟ اریک توی این دنیا نیست.' درسته. اریک توی این دنیا نبود. از سه روز پیش او در سرزمین دور و اسرارآمیزی به نام «درون«بود. «درون» دنیایی مخفی بود که بچه‌ها در زیرزمین تاریک خانهٔ اریک کشف کرده بودند. سرزمین شگفت‌انگیزی از موجودات خارق‌العاده، ماجراجو و جادو بود! چه خوب و چه بد. اریک به جادوی بدی گرفتارشده بود. خانم مایکلز: 'می‌شه یه نفر کلاس بره و ببینه اریک اونجاست؟' جولی دستش را با اشتیاق بالا برد و گفت: 'من می‌رم!' نیل گفت: 'منم می‌رم، ما کافه‌تریا رو هم می‌گردیم. اریک ممکنه در حال قایم کردن کراکرها توی کابینت... یا هر جای دیگه‌ای باشه.' معلم گفت: 'ممنونم! باید شروع به تمرین نمایش کنیم.' وقتی جولی و نیل خسته به بیرون از سالن رفتند، حوادث ترسناک سه روز قبل را به یاد آوردند. زمانی‌که آن‌ها به دورافتاده‌ترین قسمت شمال برفی در سرزمین «درون» رفته بودند، اریک توسط خنجر یخی مورد هدف «گالن لونگبرد» که یک شیطان بود، قرار گرفت. جنگجوی شیطانی امپراتور «کو «برای تحقق یک پیشگویی، برای از بین بردن یکی از پسران «زارا»: «گالن»، «لرد اسپار»، یا «یوریک»، خنجر یخی را که حاوی سم خطرناک بود، پرتاب کرد. با وجود گالن و اسپار، مرد فکر کرده بود یوریک تبدیل به پرنس ستارگان مرموز شده است. اما مهم نبود؛ زیرا وقتی‌که خنجر سمی پرتاب شد اریک فکر می‌کرد باید از جادوگران محافظت کند. او خودش را در مسیر پرتاب خنجر انداخت. گالن نجات یافت؛ اما اریک مورد اصابت قرار گرفت و صدمه دید. در عرض چند ثانیه، او در یخ سرد، بیهوش شد. گالن، جولی و نیل را با عجله به دنیای بالا فرستاد؛ سپس اریک را به شهر جفا برد تا سعی کند جادوی تاریک کو را بی‌اثر کند. این سه روز، خیلی طولانی سپری شده بود. از آن زمان جولی و نیل چیزی نشنیده بودند.