تفاوت آن خاکی که بر جدار نبشته است، با غبار پیراهنمان چیست؟ دم به دم، خاک بر خاک…
سه بخش، همچون سه دریچه که با چشمان بسته بایست در جوارشان شانه ماسید و گرده را در انهدام تنهایی رهاند.
سه بخش، همچون سه دریچه که نه نوری بر تو خواهند ریخت و نه منظرهای را هدیه خواهند کرد.
سه بخش، همچون سه دریچه که تنها از انفراد هجوگون رنج میکاهند و بر واقعیت آن صحه میگذارند.
نخست، شعر است؛ این کلامی که اگر ناب ادا شود، یا مسیح بباراند یا راز صلیب بر تو گشاید. دوم، گفتگوییست میان کسی و سایهی خویش.
سبب گزیدن عدد نوزده در متن این است که حرف “ط” نوزدهمین از الفباست و حرف آغازین نام من؛ لیکن آرایهی اخیر نیز به ساحت شخصی نویسنده محصور نخواهد ماند. بخش پایانی، یادداشتهایماند؛ ثبتش کلنجاری مضاعف داشت اما خویشتن همان نطفهایست که در ابتدای شکایتی بدخوان، دست و پای شعر زد و سرود.
هر سه بخش، خلاف معمول، گرد آمده در یک کتاباند، زیرا تعلق هر سه را به فضایی همگون میدانم؛ اگرچه جملگی روفته از سنگاند و بیخیال از تاب و شتاب، هبا خواهند شد.
در نهایت، اگر به خلوت دم نشستی و مرا به درگاه جهانی صمیمی و لهجهی جان یافتی، ایدون باد؛ و اگر سرانگشت ادراکت بر در این خانهی خسته، احساس آشناییاش نبود، با کورسوی چراغش کاریات نباشد.