مشکل اصلی کادر فنی کنترل بازیکنان بدغلغی بودند که حالا باید یک هفته یکجا دور هم میماندند و زخمهای قدیمی و جدید اختلافشان زبان باز کرده بود. شب بیداریها و لجبازیها شروع شده بود. بین مثلث رهبری فرد، برومند و هاشمی نسب با زوج دایی و پیروانی اختلاف زبانه میکشید و دیگر بازیکنان هم به نوبت حاشیهای ریز و درشت در تمرینات و در هتل ایجاد میکردند. از همان شیطنتها و حاشیهها و شوخیهای گاه زشت میشد فهمید که بازیکنان برای بازی با بحرین استرس و نگرانی ندارند. آنها گویی به اردوی تفریحی آمده بودند و از هیچ خوشگذرانی ابایی نداشتند. در همین بین ماشینهایی با سرنشینانی ناآشنا گاهی اجازه پیدا میکردند تا به هتل بیایند و در گوشه و کنار با برخی بازیکنان کلیدی در خفا حرف بزنند. *** یکی از زن ها جلوی راه اتوبوس خوابید و مانع حرکت شد. یکی دیگر از زنها در اتوبوس را ناگهان باز کرد و خودش را به بالا رساند و دنبال دایی و پیروانی گشت. و آنها را صدا می زد. زنی که جلوی راه اتوبوس خوابیده بود فریاد میزد تا از دایی و پیروانی پول نگیرد بلند نمیشود. از ظاهرشان معلوم بود متکدی هستند و دنبال تلکه کردن ملی پوشان در شب شادی آنها هستند. بلاژ نطقش بند امده بود. رنگ به رو نداشت. چلنگر برای او و برانکو حرف های ردو بدل شده را ترجمه می کرد و انها شاخ دراورده بودند.علی دایی در صندلی دوم نشسته بود و تمام بدنش قفل شده بود. نمیدانست چه باید بکند. بازیکنان دیگر هم مات و مبهوت بهم نگاه میکردند که مثل فیلمهای پلیسی- جنایی نیروهای گشت ویژه مثل برق خودشان را به اتوبوس رساندند و زنها را دستگیر کردند.