طی بیست سال، از اواسط دههٔ ۱۹۵۰ تا اواسط دههٔ ۱۹۷۰، اروپای غربی رشد و پیشرفتی شگرف را تجربه کرد. این امر مرهون سرعت بازسازی به لطف کمک های آمریکا، ساماندهی پولی بر اثر موافقت نامه های برتون وودز، پویایی جمعیتی، افزایش بهره وری و نیز اقدام دولت هایی بود که در چارچوب دیدگاه کینزی انگیزه ای برای رشد اقتصادی فراهم کردند یا با مداخلات خود از آن حمایت کردند. آلمان، ایتالیا و به میزانی کم تر فرانسه، از این رشد سریع بسیار سود بردند. از سوی دیگر، این رشد در فضای بین المللی صلح آمیزی صورت گرفت. پس از بحران هایی که طی ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۲ اتفاق افتادند، از ۱۹۶۳ تنش زدایی حاکم شد. در این زمان، همگرایی اروپایی از بحرانی خارج شده بود که بر اثر شکست پروژهٔ جامعهٔ دفاعی اروپا در ۱۹۵۴ پدید آمده بود. امضای معاهدهٔ ۱۹۵۷ که به ایجاد جامعهٔ اقتصادی اروپا و اوراتوم منجر شد، فرایند وحدت را دوباره به راه انداخت.
پس از جنگ های انقلاب و امپراتوری، طرفهای پیروز که موفق به شکست ناپلنون شده بودند، بر آن شدند تا اروپا را بر مبانی رژیم کهن بازسازی کنند. این کاری سترگ و در یک کلام، دست نیافتنی بود. ارتش فرانسه بخش اعظم قاره را به تصرف خود درآورده بود، مرزها را مجددا براساس منافع «ملت بزرگ» شکل داده بود، شاهزاده ها را خلع کرده بود و بر سر حاکمانی تاج گذاشته بود که تابع فرانسه بودند.