کتاب فرشته ی عشق

The angel of love
کد کتاب : 149461
شابک : 978-9648597561
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 380
سال انتشار شمسی : 1403
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب فرشته ی عشق اثر فاطمه لکهوری

فرشته‌ی عشق نخستین رمان به چاپ رسیده‌ی فاطمه لکهوری نویسنده جوان و با استعداد معاصر، که توانسته تلفیقی هنرمندانه میان فرم روایی، زبان و لفظ ایجاد کند، و در کوتاه‌ترین شکل روایت که خصیصه‌ی ذاتی داستان است هر آنچه که در آمالش است به سوی مخاطبش روان کند.
درباره‌ی کتاب فرشته عشق، اگر حتی به ضرب‌المثل‌ها هم کاری نداشته باشیم و تنها به این باور قدیمی تکیه کنیم: همیشه از جایی که هیچ انتظاری از آن نداریم، باید انتظار کشف یک خلق عادت را داشته باشیم.
لکهوری هر چند نشان داده به فرم و شیوه ارائه مخاطب بیشتر از زبان تعلق خاطر دارد، اما زبان برای او بهترین ابزاری است که به کمک آن سعی در ساختارمند کردن فرم بیان محتوا دارد، این مسئله تا جایی در کار وی مشهود شده است، که نمی‌توان این دو را موضوعاتی مستقل از هم در روایت او دانست.
فرشته‌ی عشق رمانی ساده اما مملو از ماجراهای عاشقانه است، در این داستان عشق حقیقی و دیرینه را همراه با شخصیت‌های داستان، تجربه خواهید کرد. اتفاقاتی در این داستان رخ می‌دهد، که منجر به ماجراهای تلخ و شیرین می‌شود. سوال اینجاست که چرا دختر جوان باید در زندگی پر فراز و نشیبش تصمیمی سخت و دشوار بگیرد که هیچ علاقه‌ای برای انجام آن ندارد.
فرشته‌ی عشق در حقیقت عشقی نهفته را به دور از جاذبه‌های جنسی-عشق واقعی به خانواده- را به نمایش می‌گذارد. شخصیت پری این داستان دختر نوجوانی است که در عنفوان جوانی، با مشکلات و چالش‌های غم انگیز و عذاب آور مواجه می‌شود که او را به مرز جنون و مشکلات روحی و روانی می‌کشاند و حتی جسم او را به ورطه‌ی نابودی می‌رساند و....

کتاب فرشته عشق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم:
این کتاب را به علاقه مندان به رمان های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم، چرا که ایرانی و ایران از عشق سر چشمه می‌گیرد، عشق را بالاترین مقام انسانی می‌دانیم و بس.


کتاب فرشته ی عشق

قسمت هایی از کتاب فرشته ی عشق (لذت متن)
با تعارف های پی در پی آقا ابراهیم همه نشستند. پری اطراف خانه را نظاره کرد، مبلمان ساده و قشنگی که با سلیقه کنار هم چیده شده بود. سر تا سر پذیرایی پوشیده از موکت و یک قالی خیلی شیک وسط پهن بود. لوسترخیلی بانمک و کوچکی خود نمایی می کرد، به آباژور کنار دیوار نگاهی انداخت. نور خیره کننده ای داشت که او را مجذوب خوداش می کرد. خانه ای کوچکی بود اما چیدمان قشنگ و مرتبش، زیبایی اش را چند برابرکرده بود. سکوتی سنگین جمع را در بر گرفت، فقط صدای بچه ها که در اتاق خواب مشغول بازی بودند شنیده می شد. مهرداد سکوت را شکست گفت: - آقا ابراهیم اگر اجازه بدین بریم سر اصل مطلب؟ -بفرمایید آقا - اقا پوریای ما را که خودت بهتر می شناسی نیاز به معرفی نداره از همه چیز هم خبر داری، حالا این آقا را به دامادی خودت می پذیری؟ آقا ابراهیم دستی به ته ریش های خود کشید.