این امکان وجود دارد که شما برای مدتی مردمتان را فریب بدهید، اما برای همیشه نمی توانید این کار را بکنید. بزرگ ترین مساله این بود که رهبران اینقدر دروغ گفته بودند که خودشان هم حرف ها، دروغ ها و وعده های پوشالی شان را باور کرده بودند و مطبوعات و رسانه ها را ملزم کرده بودند که فقط اوضاع بسامان، خوب و بروفق مراد را بازتاب دهند.
آنها چنان این دروغ ها را باور کرده بودند که متوهم شده بودند هیچ مسئله ای وجود ندارد. اما با گسترش نفوذ شبکه های اجتماعی، نقاب و رنگ و لعاب ساختگی برداشته و حقیقت برملا شد.کاسه صبر مردم لبریز شد و از خشم منفجر شدند.
من در مقامی نیستم که بخواهم در مورد دولت های قدیمی و جدید نظر بدهم و قطعا در مقامی نیستم که بخواهم در مورد شهروندان این کشورها، انقلاب ها و تحول آنها نظر بدهم. من فقط آرزومندم که مردم به ثبات، امنیت، صلح و پیشرفت برسند.
بله، وظیفة هر روز ما خوشبخت کردن مردم است.
آیا در مخیلهتان میگنجد که بگویم امارات متحده در مدت چهل سال، صدونود برابر رشد و درآمد ناخالص داشته است؟ قبلا در سال ۱۹۷۱ هفتادوچهار مدرسة دولتی داشت و الان بیش از هزارودویست مدرسه دارد. در سال 1971 هفت بیمارستان بیشتر نداشت و الان بیشتر از نود بیمارستان و بیش از دوهزار درمانگاه و مرکز خدمات بهداشتی در بخش خصوصی و دولتی دارد. قبلا فقط حدود چهل نفر فارغالتحصیل دانشگاهی داشت و هزاران فرصت شغلی که به فارغالتحصیل نیاز داشت و حتی دانشگاهی هم نداشت، اما اکنون بیش از هفتادوسه دانشگاه و دانشکده و هزاران دانشجو و فارغالتحصیل با رشتههای جدید دارد.
من هیچ توجیهی برای این تلاشهای بیوقفة پدران بنیانگذارمان نمیبینم، جز اینکه قصد راحتی، آسایش و خوشبختی مردمانشان را داشتهاند. آنها رهبرانی بودند که دولت را سرپا نگه داشتند، حال آنکه همین اطراف خودمان رهبرانی هستند که کشور را به ورطة نابودی کشاندهاند. علت این تفاوت، داشتن اهداف متفاوت است. اینها رهبرانی بودند که خوشبخت کردن مردم را وظیفة خود میدانستند و تمام صدشان را برای محقق ساختن این امر گذاشتند و بهترینها را برای مردمانشان مهیا کردند و مردم هم درمقابل با محبت به آنها پاسخ دادند.
این دقیقا چیزی است که برادرم، شیخ خلیفه بن زاید آل نهیان، سرلوحة خود قرار داده است. او همیشه بهدنبال آرامش و آسایش، رضایت و ثبات داشتن و خوشبختی مردم است و ما دولتمردان نیز همین را سرلوحة خود قرار دادهایم و از آن تبعیت میکنیم: اول مردم، دوم مردم، سوم مردم.
چشمانداز ما از حکومت این است که حکومت از مردم جدا نیست، بلکه بخشی از مردم است که برای سعادت آنها همه کاری میکند.
مبنا قرار دادن سعادت مردم، قاعدهای است که جای مانور دادن زیاد دارد، چهبسا سیاستهای زیادی را روی آن پایهگذاری کنیم. اکنون بسیاری از موسسات دولتی و غیردولتی درجهت رشد، مدام خود را تحلیل میکنند و بر مدار رشد و افزایش خدمترسانی به مردم حرکت میکنند.
چشمانداز ما از حکومت این است که حکومت از مردم جدا نیست، بلکه بخشی از مردم است که برای سعادت آنها همه کاری میکند و برای تحقق بخشیدن به رویای افراد جامعه تمام سعیاش را میکند و طبق میزان خوشبختی افراد، پیروزی خود را جشن میگیرد. حکومت یک قدرت است، اما نه برای سلطه داشتن بر مردم، بلکه تمام قدرتش را به کار میگیرد تا به مردم خدمت کند. حکومت یک قدرت است، اما هیچ قدرتی بر مردم ندارد، بلکه قدرتی است برای رفع احتیاجات مردمش. وظیفة این قدرت، خوشبخت کردن مردم است و ساخت بهترین آیندة وعدهدادهشده برای فرزندانش.
کتاب تبلور اندیشه ها