اما این ادراک در مشاعر ابتدایی به صورت اعتقاد به وابستگی به قوا و نیروهای موجود در محیط مجاور اجتماعی و طبیعی آغاز شده و در ادیان برتر، به صورت اعتقاد به علت اولای اشیاء و اعتقاد به موجودی انسانی با غیر انسانی که آفریننده عالم و اصل حاضر و موجد هستی و عملکرد آن است، در آمده است. ادیان در هریک از این در حالت، به عنوان قاعده کلی، انسان را به قوه یا نوای عامل طبیعت و اجتماع از نزدیک مر بوط می دانند و این هر دو را همچون گردونه های قدرت و با حامل آن می انگارند
اگر چه اعتقاد به خدا در ادیان برتر موجب می شود که مردم خود را در این جهان همچون مسافری غریب پندارند و مسکن واقعی خود را در آسمان بدانند، اما این اعتقاد به طور کلی و نوعی، در همه ادیان انسان عمومیت ندارد؛ در حقیقت، چنین اعتقادی ایمانی است که در وضعی خاص ایجاد شده است. روش کلی بر این است که رابطه میان انسان و جهان او رابطه ذاتی و حیانی است، نه عرضی و خارجی. اگر گاهی چهره ظاهری طبیعت غیر قابل اعتماد نشان داده شده، اما درجه عالیتر واقعیت به امری زرفتر در درون طبیعت نسبت داده شده است.