اینجا باغ نارنج است و یک عالمه کندوی عسل دارد. ولی چرا از بین همهی کندوها یک کندو با بقیه فرق دارد و جداست؟ چرا بابا نمیگذارد کسی به آن دست بزند؟
کتاب این کندو مال او دربارهی پسربچهی شاد و بازیگوشی است که در روستایی در شمال کشور، در کنار باغهای نارنج زندگی میکند. او در فصل تابستان همراه با پدر زنبوردارش به سراغ کندوها میرود تا عسلها را برداشت کنند. اما سوالی بزرگ ذهنش را مشغول کرده: «چرا بابا عسل آن کندوی خاصش را نمیفروشد؟» پدر هر سال بهترین عسلش را، با دقت از شانهها جدا میکند و توی ظرف مخصوصی میریزد. این عسل فروشی نیست، این عسل هدیهای است به کسی که برای بابا خیلی مهم و محترم است و هر سال در یک روز خاص به او تقدیم میشود.
گروهی از نویسندگان ادامه قصهی کتاب این کندو مال او را با الهام از روایت «رند خام» نوشتهی مهری رحیمزاده نوشتهاند. روایتی که سال ۱۴۰۲ در کتاب مهمانگاه نشر اطراف به چاپ رسیده بود و تصویری از عزاداری اهالی روستای شاه میلرزان در تالش را توصیف میکرد.
محمدرضا دوستمحمدی، تصویرگر داستان این کندو مال او بعد از پژوهشی طولانی دربارهی ویژگیهای روستاهای شمال ایران و با ایده گرفتن از عکسهای مهری رحیمزاده از روستای شاهمیلرزان، تصاویر این کتاب را خلق کرد تا بچهها از کشف کردن جزئیات تصویرها لذت ببرند و یا حالوهوای روستاهای شمالی ایران آشنا شوند.