....نهایتا دل به جایی می رسد که دو راه بیشتر ندارد: یا باید خون شود یا سنگ. و او طی سی سال آزگار صدای سنگ شدن دلش را در خواب و بیداری شنیده بود و خیالش آسوده که این بار سنگین در سینه اش دیگر به این یاد و بادها نه می لرزد نه می شکند....
نهایتا دل به جایی میرسد که دو راه بیشتر ندارد یا باید خون شود یا سنگ.❤️