جو بازیهای خیلی باحالی بلد بود. او بچهی فوقالعادهای بود. خودش هم این را میدانست، اما وقتی همه میخواستند به او کمک کنند یا فکر میکردند که نمیتواند از پس همهی بازیها بر بیاید، خیلی ناراحت میشد... جو یک بچهی معمولی است، درست شبیه به همهی بچههای دنیا، اما او یک تفاوت با بیشتر بچهها دارد، جو تنها یک پا دارد و شاید این باعث شود دیگران فکر کنند از پس بعضی کارها بر نمیآید...