«ناپلئون: باغبانی که امپراتور شد» اثر روث اسکر، نگاهی نو و بدیع به زندگی یکی از تأثیرگذار ترین و عجیب ترین شخصیتهای تاریخ، ناپلئون بناپارت، میاندازد. این کتاب، از چارچوب رایج زندگینامههایی که صرفا بر فتوحات نظامی و دستاوردهای سیاسی متمرکز هستند، فراتر رفته و تلاش میکند تا با تمرکز بر ارتباط ناپلئون با طبیعت، بهویژه باغها و همچنین معماری و شهرسازی به جنبههای کمتر توجه شده شخصیت و دوران او بپردازد. اسکر از این حیث، روایتی تازه تر و کمتر گفته شده از امپراتور فرانسه ارائه میدهد بگونه ای که مخاطب را به تأمل در مورد تأثیر محیط و طبیعت بر روحیات و تصمیمات یک رهبر بزرگ وامیدارد. یکی از مسائل محوری در این اثر، چگونگی استفاده ناپلئون از شهرسازی و باغ به عنوان ابزاری برای نمایش قدرت، ابراز سلیقه شخصی، و حتی به عنوان پناهگاهی برای فرار از فشارهای سیاسی و نظامی است. اسکر به بررسی باغهایی میپردازد که ناپلئون در طول زندگیاش، از دوران کودکی در جزیره کرس تا دوران تبعید در سنت هلنا، با آنها در ارتباط بوده است. از باغهای باشکوه کاخهای امپراتوری چون مالمزون و تویلری، که تحت نظارت ژوزفین، همسر اولش، به اوج شکوه و زیبایی رسیدند، تا باغهای سادهتر دوران تبعید، همگی در این کتاب به عنوان آینهای از مراحل مختلف زندگی و روحیات ناپلئون مورد واکاوی قرار میگیرند. نویسنده توضیح میدهد که علاقه ناپلئون به باغبانی و طبیعت، صرفا یک سرگرمی شخصی نبوده، بلکه با بلندپروازیهای سیاسی و نظامی او نیز درهمتنیده بوده است بگونه ای که در ابتدای کتاب نیز خاطر نشان میکند که او از کودکی صاحب باغ بوده و در آینده نیز وی از باغها برای تحت تأثیر قرار دادن مهمانان خارجی، نمایش ثروت و فرهنگ امپراتوری، و حتی به عنوان آزمایشگاهی برای کشت گیاهان جدید و بررسی پتانسیلهای کشاورزی بهره میبرد. اسکر با استناد به نامهها، خاطرات بواناپارته جزئیاتی از دستورات ناپلئون برای طراحی باغها، انتخاب گیاهان، و حتی نحوه نگهداری از آنها را ارائه میدهد که بیانگر توجه دقیق او به این مسائل است. کتاب همچنین به «سایهها»ی زندگی ناپلئون، یعنی جنبههای تاریکتر، شکستها، و ناکامیهای او میپردازد و این سایهها را در تقابل یا تکمیل با «باغها» به عنوان نمادی از امید، زیبایی، و کنترل قرار میدهد. دوران تبعید در سنت هلنا، که بخش قابل توجهی از کتاب را به خود اختصاص داده، نمونه بارزی از این تقابل است. ناپلئون در این دوران، با وجود محدودیتها و نظارت شدید، سعی میکند تا با ایجاد یک باغ کوچک، فضایی از کنترل و آرامش را برای خود فراهم آورد، اما این کوشش همواره با سایه شکستی نهایی و مرگی قریبالوقوع همراه است. اسکر در این کتاب از ناپلئون شخصیتی ارائه میدهد که در آن، قدرت و ضعف، بلندپروازی و آسیبپذیری، و علاقه به طبیعت و میل به سلطه، در کنار یکدیگر قرار میگیرند. این کتاب، به مخاطب چنین القا میکند تا از تصورات عامیانه از ناپلئون به عنوان یک فرمانده نظامی صرف گذر کرده و با ابعاد نامکشوف و پیچیدهتر شخصیت او آشنا شود. تمرکز بر باغها به عنوان یک لنز برای مشاهده زندگی ناپلئون، اقدامی خلاقانه است که به درک از انگیزهها، علایق، و تناقضات درونی این چهره تاریخی یاری میرساند. نکته قابل توجه کتاب این است که توضیح میدهد سبک نوین از شهرنشینی و معماری در فرانسه، از دوران ناپلئون شروع شده است چندانکه او علاقه داشت تا پس از فتح هر شهری معماری خاص به امضای خود را در آن شهر نمایان سازد تا آیندگان همواره از او سخن بگویند. در نهایت، خواننده با مطالعه کتاب «ناپلئون: باغبانی که امپراتور شد» به اطلاعاتی دست مییابد که تا پیش از این، در هیچ سرگذشتنامه دیگری درباره بناپارت به آنها دسترسی نبوده و یا اگر بوده بسیار پراکنده یافت میشد و هرگز در یک اثر واحد گردآوری نگشته بود.