کتاب زن غیرضروری، اثری نوشته ی ربیع علم الدین است که اولین بار در سال 2014 به انتشار رسید.
این رمان، تصویری نفسگیر و فراموش نشدنی از بحران های زندگی زنی انزواطلب به نام عالیه را خلق می کند. تأملات ژرف عالیه بر ادبیات، فلسفه و هنر به وسیله ی خاطراتی از جنگ داخلی لبنان و گذشته ی پرفراز و نشیب این شخصیت دوست داشتنی مورد هجوم قرار می گیرند. او همزمان با تلاش برای غلبه بر سالخوردگی و فوران لحظه ای ِ عواطف خود، با مشکلی غیرقابل تصور مواجه می شود که همان زندگی کوچکی که برایش باقی مانده را نیز تهدید به نابودی می کند. ربیع علم الدین در کتاب زن غیرضروری، تصویری پرظرافت و چندوجهی از زندگی زنی در خاورمیانه، و بزرگداشتی از ادبیات و قدرت آن در تعریف هویت انسان ها را به مخاطبین خود ارائه می کند.
کتاب زن غیرضروری
ربیع علم الدین، زاده ی سال 1959، نویسنده و نقاش لبنانی – آمریکایی است.علم الدین در اردن و از والدینی لبنانی به دنیا آمد. او در کویت و لبنان بزرگ شد و در هفده سالگی به انگلستان و سپس به کالیفرنیا رفت. او در در رشته ی مهندسی از دانشگاه کالیفرنیا و در رشته ی تجارت از دانشگاه سان فرانسیسکو فارغ التحصیل شد. علم الدین در ابتدا به عنوان یک مهندس مشغول به کار شد اما پس از مدتی به نویسندگی و نقاشی روی آورد. او چهار رمان و مجموعه ای از داستان های کوتاه را در کارنامه ی ادبی خود ثبت کرده است.
A meditation on aging, politics, literature, loneliness, grief and resilience.
تأملی بر سالخوردگی، سیاست، ادبیات، تنهایی، اندوه و پایداری.
Amazon
قسمت هایی از کتاب زن غیرضروری (لذت متن)
می شود گفت وقتی موهایم را آبی رنگ می کردم، فکرم جای دیگری بود، دو گیلاس شراب قرمز هم بی تأثیر نبود. بگذارید توضیح بدهم. در ابتدا باید این را در مورد من بدانید: من فقط یک آینه در خانه ام دارم، آن هم آینه ای کدر و چرک آلود. من در تمیزکاری وسواس به خرج می دهم و حتی شاید بتوان گفت آن را به حد افراط رسانده ام، سینک دستشویی از سفیدی برق می زند و شیرهای برنجی آن می درخشند - اما به ندرت یادم می ماند که آینه را تمیز کنم. فکر نکنم به مشورت با فروید یا یکی از چندین و چند دنباله روی او نیاز باشد تا متوجه شویم پای عقده ای در میان است.
پدرم اسمم را عالیه گذاشت، عالیه، برج عاج نشین، قرار گرفته در اوج. او عاشق این اسم بود، و بارها به من یادآوری می کردند که از آن بیشتر، عاشق من بود. من چیزی به یاد نمی آورم. وقتی هنوز خردسال بودم، کمی قبل از تولد دوسالگی ام، درگذشت. حتما مریضی ای داشت، چون قبل از این که مادرم را با فرزند دومی حامله کند، آن گونه که باید می کرد و از او انتظار می رفت، به خصوص به این علت که من مونث بودم و به عنوان فرزند اول به دنیا آمده بودم، از دنیا رفت.
مدت ها پیش خودم را غرق در هوسی کور به کلمات مکتوب کردم. ادبیات، جعبه ی شنی من است. در آن بازی می کنم، دژها و قلعه هایم را می سازم و زمان باشکوهی را می گذرانم.