آرزو مهاجر، نویسنده ایرانی متولد ۱۳۷۸ می باشد.
پلکهایم را میگشایم. رد خون را میربایم. نیشخندم تو را میترساند زیرا من گرگ آلفایم در سایهها میرقصم، بیقلاده و بیرئیسم، من از هیچچیز نمیترسم، شکستناپذیرم! این فوقالعاده است شکار دزدی ، ترس و لاشخوری ساده است من بهخاطرت میجنگم، جنگ، خاص حلالزاده است. من کابوس زندۀ بیشهزارم. تو فرشتۀ ممنوعهای که او را ندارم. تسلیم نخواهم شد. توبۀ گرگ مرگ است. من که تا سحر با یک چشم باز بیدارم. طلسمم را بشکن این اجازه را میدهم. با تو التیام مییابم. فرشتهای یا مرهم؟ من گرگ نیستم اما شکارم تویی مرا ببوس و رهایم کن از این افسون درهم.