قابل تأمل و تشویق ... با صدها سوال طراحی شده برای کمک به خوانندگان در جستجوی رشد شخصی و شغلی
نگاه جذاب به رهبری با توصیه های عملی ، این کتاب را به سود مفید می رساند. . هرکسی که می خواهد مهارت های خود را توسعه و ارتقا دهد
من به عنوان مربی و رهبر ، همیشه به دنبال راه هایی هستم که به بازیکنانم یاد دهم که چگونه رشد کنند. و این کتاب همان است که به دنبالش سالها گشته ایم.
قصه زندگی شما کدام است؟ وقتی برای اولین بار با اشخاص ملاقات می کنم، بعد از صحبت های مقدماتی از آن ها می خواهم درباره خودشان حرف بزنند. می خواهم از حالشان بگویند، اینکه اهل کجا هستند، کجا بوده اند و به کجا می خواهند بروند. می خواهم بدانم برای آن ها چیست که مهم است. شاید شما هم همین کار را بکنید. گفتن قصه های زندگی به ما پیوند و اتصال عاطفی می دهد. میان ما پل می زند و فاصله بینمان را پر می کند. چرا این گونه است؟ همه عاشق یک حکایت خوب هستند. ما همیشه این گونه بوده ایم. قصه ها به ما می گویند که کی هستیم. آن ها... به ما الهام می دهند. برای ما پیوند و اتصال ایجاد می کنند. به فرایند استدلال ما حیات می بخشند. به ما اجازه عمل می دهند. احساسات و عواطف ما را برمی انگیزند. تصویری از کسی که می خواهیم باشیم به ما می دهند.
همه روزه میلیون ها نفر فیلم تماشا می کنند، رمان می خوانند و در اینترنت دنبال مطالبی می گردند که به آن ها الهام ببخشد و تبسمی بر لبانشان بنشاند. همه روزه به صحبت های دوستانمان گوش می دهیم که اتفاقات گاه دراماتیک و گاه خوشایند زندگی شان را برای ما تعریف می کنند. همه روزه مردم به کمک تلفن های هوشمند خود تصاویری را به ما نشان می دهند یا حکایاتی را بازگو می کنند. حکایت ها و قصه ها سببی هستند که ما با دیگران ارتباط برقرار کنیم و آن ها را به یاد آوریم. من به عنوان یک ارتباط برقرارکننده، بخش قابل ملاحظه ای از روزهایم را صرف بیان حکایت می کنم. مردم به واقعیت ها علاقه ای ندارند. مردم هیجان می خواهند. آن ها درام ها را دوست دارند، آن ها به تصاویر علاقه دارند. آن ها می خواهند بخندند. آن ها می خواهند اتفاقی را که افتاده ببینند و احساس کنند. آمار به مردم الهام نمی دهد تا کارهای بزرگ بکنند، اما قصه ها این کار را می کنند.
بدبیاری و ناکامی سعی کرد میان این اشخاص و داستان هایشان فاصله بیندازد اما آن ها این اجازه را ندادند. چرا؟ برای اینکه به شدت هدفمند بودند. آن ها دلیل محکم و قدرتمندی داشتند که آن ها را به جلو هدایت می کرد، هرچند جاده آن قدرها عریض و هموار نبود. دراین باره در فصل ۴ بررسی بیشتری می کنیم. به زندگی کسانی که به عظمت و بزرگی دست یافته اند نگاه کنید. آن ها به شما خواهند گفت که در داستان خود قرار بگیرید. شاید دقیقا این کلمات را به کار نبردند، اما اگر به آنچه آن ها گفته اند توجه کنید می توانید ببینید که آن ها شما را به اقدام و عمل دعوت می کنند: « جرئت این است که موقتا جا پای خود را از دست بدهید، اما بی جرئتی شرایطی است که خودتان را ببازید. »
سورن کیرکگور:« جرئت این است که موقتا جا پای خود را از دست بدهید، اما بی جرئتی شرایطی است که خودتان را ببازید. » « اگر بر فراز سرتان قرار نگیرید چگونه می فهمید که بلندای قامت شما چقدر است؟ » ــ تی. اس. الیوت « همان تغییری که می خواهید در دنیا ببینید باشید. » ــ مهاتما گاندی « آن مشاعر از دست داده هایی که فکر می کنند می توانند دنیا را تغییر دهند، همان کسانی هستند که این کار را می کنند. » ــ استیو جابز اشخاص اغلب از من می پرسند که چگونه می توانند یک کتاب بنویسند. به آن ها می گویم نوشتن را شروع کنید. خیلی ها دوست دارند که داستانی بنویسند، یک قطعه شعر بسرایند و حتی یک کتاب بنویسند. اما هرگز این کار را نمی کنند. چرا؟ بهترین داستان شما آن داستانی است که خودتان در آن حضور داشته باشید. در تصویر باشید. از نگاه کردن دست بردارید. زندگی کردن را شروع کنید. این نه تنها زندگی شما و دیگران را تغییر می دهد، بلکه شما را در موقعیتی قرار می دهد که به دیگران الهام ببخشید و تفاوتی ایجاد کنید. یک بار درحالی که در مرکز علوم اورلاندو قدم می زدم چشمم به نوشته ای افتاد: « آزمایش، تجربه، بررسی. دست نزنید در فرهنگ لغات ما جایی ندارد. » چقدر این فلسفه را دوست دارم، نه تنها برای یک مرکز علمی بلکه برای زندگی. شیرجه بروید. تا آب روی سرتان نباشد نمی دانید به چه خوبی می توانید شنا کنید.