«شرورترین دختر مدرسه مبصر میشود» سومین جلد از مجموعه سهجلدی «شرورترین دختر مدرسه» است. در این سه کتاب، خواننده ماجراهای دختر بانمک و بازیگوشی به نام الیزابت را دنبال میکند که تکبچه است و خواهر و برادری ندارد. او پیش از رفتن به مدرسه شبانهروزی، در خانه معلم خصوصی داشته است اما هیچکدام از معلمهای خصوصی از پس شیطنتهای او برنمیآیند و بعد از مدتی از درسدادن به او استعفا میدهند! او وقتی میشنود که پدر و مادرش میخواهند او را به مدرسه بفرستند، ناراحت میشود، چون اصلا از مدرسه خوشش نمیآید! در مدرسۀ شبانهروزی، الیزابت تقریبا تمام قوانین را زیر پا میگذارد. او با کارهایش همه را به حیرت و خنده وامیدارد و بعضی وقتها هم عصبانی میکند.
در جلد سوم این مجموعه یعنی در کتاب «شرورترین دختر مدرسه مبصر میشود»، الیزابت، بیقرار تمامشدن تعطیلات کریسمس است. او دل توی دلش نیست که دوباره مدرسه باز شود و پیش دوستانش برگردد؛ بهخصوص که این بار قرار است مبصر کلاس اولیها شود. ولی خیلیوقتها همهچیز مطابق میل و خواسته آدم پیش نمیرود! با ورود دختری به اسم «آرابلا» تمام خوشحالیهای الیزابت تمام میشود!
آرابلا درست نقطه مقابل الیرابت است. او «اخلاق و رفتاری عالی دارد و خیلی هم شیک و خوشلباس است»؛ اینها اولین تعریفهایی است که الیزابت درباره آرابلا میشنود و با اینکه هنوز او را ندیده، پیش خودش تصور میکند که از او خوشش نخواهد آمد! چون از نظر الیزابت، که همیشه سر و وضع شلوغ و بهمریختهای دارد، دخترهایی که خیلی شیک و خوشلباس و مرتب و تروتمیز هستند، نمیتوانند در بازی و کارها خیلی فرز و زبروزرنگ باشند. با همین پیشفرضها الیزابت با آرابلا مواجه میشود و حدسش درست از آب درمیآید.
نه آرابلا از الیزابت خوشش میآید و نه الیزابت از آرابلا. آرابلا، هم در مدرسه و هم در خانه مورد توجه است و هرچه بیشتر بزرگترها از او تعریف میکنند، الیزابت بیشتر لجش میگیرد. از طرف دیگر الیرابت نمیتواند بهخوبی از پس مبصر بودن بربیاید! او هیچ فکر نمیکرد که مبصری اینقدر کار سختی باشد.
انید بلایتون. نویسنده کتاب بهخوبی از پس توصیفهای کتاب برآمده است. او تصویری زنده و پرتحرک از شخصیتهای کتاب برای خواننده ترسیم میکند، این تصاویر اینقدر زنده هستند، که مخاطب نوجوان، همانطور که سطرهای کتاب را میخواند و دنبال میکند، بهراحتی میتواند آنها را در ذهن مجسم کند. به عنوان مثال، اولین باری که الیزابت، آرابلا را میبیند، به این شکل در کتاب توصیف شده است:
«الیرابت پشت پنجره به انتظار آرابلا نشست. بعدازظهر یک اتومبیل نسبتا شیک جلو در ورودی ایستاد. راننده پیاده شد و در اتومبیل را باز کرد و دختری از آن پیاده شد که بیشتر شبیه شاهزادهای کوچک بود تا یک دختر مدرسهای! الیرابت با خود گفت: ای وای! و به لباس خود که یک پیراهن فرم مدرسه به رنگ آبی ملوانی با مارک زرد روشن بود، نگاه کرد».
رودررویی و تقابل این دو شخصیت در کتاب، از ذهن و زبان الیزابت، بسیار خواندنی و شیرین است. الیزابت دوست ندارد مثل آرابلا که به نظرش بیشتر شبیه عروسک است، باشد! و از آن طرف آرابلا نیز الیرابت را یک دختر عجیب و غریب میبیند؛ دختری که هرگز نمیتواند بیسر و صدا وارد جایی شود».
خواندن کتاب «شرورترین دختر مدرسه مبصر میشود» هم برای بچهها جذاب و خواندنی است هم برای بزرگترهایی که هنوز کودکیشان را حفظ کردهاند؛ کتابی پر از نکات ظریف و تأملبرانگیز که در عین خنداندن، به فکر هم فرو میبرد.
کتاب شرورترین دختر مدرسه مبصر می شود