اگر بخواهیم مقطعی زمانی را مشخص کنیم که مطالعات فرهنگی نخستین بار از بطن لیویسیسیم چپ و انواع «بدبینانه ی» مارکسیسم و الگوهای ارتباط عمومی در آمریکا و فرهنگ گرایی و ساختارگرایی ظهور کرد و بنیان نهاده شد، آنگاه می توانیم بگوییم که آن مقطع احتمالا زمان انتشار مقاله ی استوارت هال با عنوان هرمزگذاری و رمزگشایی در گفتمان تلویزیون» (هال ۱۹۸۰؛ چاپ اول در سال ۱۹۷۳) است.
به بیان دیگر، ساده پندارانه است اگر تصور کنیم که معانی و پیام های گوناگون «انتقال می یابند»؛ در واقع، این معانی و پیام ها همواره تولید می شوند: نخست رهرکدام آن ها را از ساختمایه های «خام » زندگی روزمره می سازد؛ سپس مخاطبان آنها را با توجه به جایگاه شان در سایر گفتمان ها (مجددأ )تولید میکنند هر یک از این برهه ها (در فرایند تولید و بازتولید معنا)، «معین» است یعنی در شرایطی که خود برای تولید معنا ایجاد کرده است عمل می کند.