دو ملاحظه انتقادی در پاسخ سنتی قابل بیان است: نکته اول، ارتباط منطقی بین دو حیثیت یاد شده است. مهارت منطقی مسبوق به معرفت منطقی است. ابهام، پیچیدگی و کاستی در قواعد منطقی، عامل مهم در ناتوانایی منطق دانان در مقام کاربرد آن قواعد است. تأکید بر قید «رعایت» نباید اثربخشی قواعد منطقی را نقدناپذیر کند. در موارد متعددی قواعد را به دلیل نارسایی آنها نمی توان به کار برد. به همین دلیل، منطق نیازمند بازسازی و تکامل است. دانش منطق از ارسطو تا رواقیان و مگاری ها، از آنها تا منطق دو بخشی ابن سینا و از آن تا منطق فرگه، از این نظر سیر تکاملی را پیموده و هر یک از این مکتب های گوناگون منطقی، نسبت به نظام های پیشین از اثربخشی بیشتری برخوردار است.
نکته دوم این است که پاسخ سنتی، توفیق نیافتن غالب منطق آموزان را در رعایت کردن قواعد منطقی تبیین نمی کند. تأکید بر اینکه قواعد منطقی، خود مصونیت آور نیستند، بلکه به وسیله رعایت آن قواعد می توان از خطا در امان ماند، این پرسش را بی پاسخ می گذارد که چرا با وجود این آموزش منطق، توانایی رعایت دقیق و به کارگیری سریع قواعد منطقی را به دست نمی آوریم؟ چرا نظام آموزشی منطق، فقط به کسب معلومات و معرفت منطقی می انجامد و مهارت منطقی را افزایش نمی دهد؟ چرا در برنامه های آموزش منطق، آن را به صورت کاربردی فرا نمی گیریم؟ این پرسش مهم بر حسب تصور فرد از منطق کاربردی، پاسخ معینی می یابد.
دو تصور عمده از کابردی بودن منطق وجود دارد؛ تصوری که به ویژه تا دهه اخیر رواج داشته است و تصوری که امروز مورد توجه است. تصور نخست، کاربردی بودن منطق را از راه روش ها و ابزارهای خاصی در تعلیم منطق قابل حصول می داند.
پس از آشنایی با قواعد منطقی، باید کوشید در عمل نیز آن قواعد را به کار بست و با تمرین هر چه بیشتر، مهارت استفاده از منطق را آموخت. برای این کار در کتاب های منطق کاربردی، اولا از به کار بردن اصطلاح های پیچیده فلسفی و مغلق گویی متداول در کتاب های منطقی خودداری می شود؛ ثانیا به بیان نکاتی بسنده می شود که جنبه کاربردی دارند و همین نکته ها نیز در قالب مثال های ساده و ملموس بیان می شود تا به این ترتیب، جنبه مهارتی در نوآموز منطق هر چه بیشتر پرورش یابد.