یکی از عجیب ترین ویژگی های دنیای مدرن این است که دیزاین در آن تا حد زیادی تبدیل شده به چیزی پیش پا افتاده و بی اهمیت. برعکس، من می خواهم ادعا کنم که دیزاین، اگر مورد توجه جدی قرار گیرد و بهره برداری مسئولانه از آن شود، باید مینایی تعیین کننده برای شکل دهی و ساخت زندگی انسان با همه جزئیاتش باشد، و این به نفع و صلاح همگان خواهد بود.)
اما وقتی ادعا می کنیم دیزاین مقوله ای مهم است همه تعجب می کنند. چون پوشش گسترده اغلب رسانه ها نقشی کم اهمیت، بی مایه و تزئینی از دیزاین تصویر می کنند، آن را مقوله ای مفرح و سرگرم کننده نشان می دهند که گویا گاه فوایدی هم دارد؛ سود آور برای آن بخش های اقتصادی که وابسته به چرخه سریع شدهای روز و چیزهای بی مصرف است و هیچ فایده ای برای مشکلات اساسی زندگی ندارد. |
پس وقتی توافق نظری در باب اهمیت و ارزش دیزاین نباشد عجیب نیست که تا این حد بدفهمی از آن وجود داشته باشد.
یکی از دشواری های صحبت از دیزاین این است که خود واژه آن مسئله دار است. «دیزاین» چنان معانی متکثری دارد که خود سرمنشا ابهام است. مثل واژه اعشق»، که معنای آن بسته به اینکه چه کسی آن را به کار گیرد، به چه اطلاق شود، و در چه زمینه ای ، از زمین تا آسمان فرق می کند. برای مثال ببینید چگونه معنای واژه دیزاین » در زبان انگلیسی، در این جمله به ظاهر بی معنی تغییر می کند
دیزاین، یعنی دیزاین کردن یک دیزاین، برای تولید یک دیزاینه.
هر یک از واژه های دیزاینی که در این جمله به کار برده شده به لحاظ دستور زبانی صحیح است. اولین دیزاین» این جمله اسم ای است که دلالت بر مفهومی کلی از یک زمینه کلی دارد: «دیزاین برای اقتصاد ملی مهم است ». دومین آن فعلی است که دلالت بریک عمل یا فرایند دارد: «او قرارداد بسته که یک مخلوط کن آشپزی دیزاین کند. سومی هم «اسم» است، و به معنی یک مفهوم یا ایده: «فلان دیزاین به مشتری ارائه شد تا موافقتش جلب شود». آخرین دیزاین» این جمله باز هم یک «أسم « است که دلالت بر نوعی محصول تمام شده ،