جناب سروان ما هیجوقت از خوردن نمی شد. یعنی واقعا صرف نظر از وقت هایی که مشغول تیراندازی بود، مدام دهانش می جنبید و چیزی می خورد: یک تکه نان خالی، نان و کالباس، نان و روغن حیوانی، گوشت یا ژامبون. از همه ی این چیزها بیشتر، هلاک خوردن گوشت کفتری بود. از وسط دهکده ها که رد می شدیم و...