از بخت شکر دارم و از «کردگار» هم، که دوباره در غزل فارسی بهار شده است، و جنگ و جدل شعر نو و کهنه واقعا به پایان رسیده است. امروزه دیگر غزلسرایی نشانه ی کهنه گرایی نیست. اگر چند هزار قطعه شعر نوی خوب داشته باشیم در این سی چهل سال اخیر دو چندان آن غزل و رباعی نو داریم. قرار نیست که آینده به گذشته ببازد. اگر شاگردان هیچ گاه از استادان فراتر نمی رفتند و خود در حیطه ی پژوهش یا آفرینش هنر خویش همواره کهتر می ماندند، خلاف قاموس طبیعت و تجربه و واقعیت بود. اغلب شاعران مکتب نیما در دهه ی چهل و دهه های بعد، از خود او بهتر شعر نیمایی گفته اند. غزل، یک دو دهه بعد از نیما درجا زد و دچار کلیشه سرایی انجمن های ادبی شد، تا نسل دوم و به ویژه سوم پس از نیما پا به عرصه ی وجود نهاد. سایه که از نسل و هم نسل نیما بود، حقی در ارتقای غزل دارد. و البته بیش از او بزرگ بانوی غزل دیروز و امروز استاد سیمین بهبهانی. از جوان ترها به عمد نام نمی برم که به یاد نیاوردن، یا از قلم انداختن چند و حتی یک نام بلند در حق آنان جفا خواهد بود و کسی آن را به حساب حافظه ی بی حفاظ و نخ نمای من نخواهد گذاشت.
کتاب پری خوانی