یک روز، سنگهای دشت که ازخواب بیدارشدند، چشمشان به یک تکه ازخورشید افتاد که بر روی زمین افتاده بود. پس از پرس و جو، متوجه شدند که نام آن تکه خورشید، الماس است. آنگاه مشتاق شدند راز زندگی او را بدانند.
الماس هم سرگذشت و سفر طولانی خود به اعماق زمین را برای آنها گفت. اما این پایان راه او نبود، بلکه… .