مرتضی قول بده برگردی. برگردی ودست ما را بگیری ببری شهر خودمان. من خانه موشک خورده خودمان را بیشتر دوست دارم. دوباره با سطل از چاه آب می کشم. رخت و لباسها را می برم لب شط می شویم. زیر نور گردسوز بافتنی می بافم. ولی دوست دارم توی خانه خودم باشم. توی خانه خودم دلم قرص تر است تا اینجا.
چرا اسم کتاب را پلاک 61 گذاشتی