روزگاری، پادشاهی بود ظالم که بر سرزمینهای بسیاری فرمان می راند و نقش خود را همه جا در سرزمین خود کنده بود و مردم با وحشت از جلو این نقشها می گذشتند و مواظب بودند که در پیش نقشها، سخنی نگویند. در آن سرزمین، چوپانی بود آزاد که علی نام داشت. او نه مالیات می داد، نه از شاه می ترسید و نه از سربازان او، و می گفت: نقشها فقط نقش اند. این خائنها هستند که به جای نقشها می شنوند و می بینند. چوپان علی همه زندگی خود و همه رنجهای اجدادش را در نی می دمید و سربازان شاه با وحشت می دیدند که آوای نی چوپان، نقشهای روی درها و دیوارها را پاک می کرد. سرانجام، سربازان شاه علی چوپان را دستگیر کرده و… .
هنوز دارمش و خیلی زیباست
کاش یه بار دیگه چاپ شه کلی خاطره از این کتاب دارم حالا میخوام برا خواهر زاده هام بخرم ولی نیست
عاشق این کتاب بودم
سلام ببخشید این کتاب کی موجود میشه؟