1. خانه
  2. /
  3. کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند

کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند

3.5 از 1 رأی

کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند

Naghoos-ha Be Seda Darmiayand
انتشارات: عهد مانا
٪10
118000
106200
معرفی کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند
"ناقوس ها به صدا در می آیند" اثری است به قلم "ابراهیم حسن بیگی" که در آن به سراغ یکی از جذاب‎ترین سوژه‌های داستان‌نویسی آیینی و مذهبی رفته است. داستان درباره یک کشیش مسیحی است که در مسکوی روسیه زندگی می‌کند و نمی‌داند که علاقه منحصر به فردش به دست‌نوشته‌های عتیقه، او را در چه ورطه‎ای می‎اندازد و مسیر زندگی‌اش را تا چه اندازه دگرگون می‌کند. "ناقوس ها به صدا در می آیند" نوشته‌ی "ابراهیم حسن بیگی"، روایتی از عشق و ارادت مردی مسیحی به حضرت علی (ع) است که به تدریج با آثار و اندیشه‌های ایشان آشنا شده و پس از آن زندگی خود را به گونه‌ای دیگر سپری می‌کند.
داستان از آنجا شروع می شود که میخائیل ایوانف با رستم رحمانوف، که یک مرد مسلمان تاجیک است، آشنا می‌شود و از او یک کتاب خطی تاریخی می‌گیرد که بتواند آن را به طور کامل مطالعه کند. پس از خواندن کتاب، او متوجه می‌شود که اثر، همان نهج البلاغه امیرالمومنین علی (ع) است و حالا بسیار مشتاق و کنکجاو است تا مطالعه‌ی آن را به پایان برساند. اما قتل مرد تاجیک، چرخشی در داستان ایجاد می‌کند و او برای زنده‌ ماندن، مجبور است به لبنان بگریزد و اندکی در آنجا سر کند.
"ناقوس ها به صدا در می آیند" روایتی است جذاب از شخصیت بزرگواری به نام علی بن ابیطالب (ع) که قطره‌ای از دریای اندیشه، کلام و زندگی آن حضرت را در قالب یک قصه گنجانده و حتی به بررسی مولفه‌های سیاسی و معنوی شخصیت حضرت علی (ع) می‎پردازد. این داستان پیوند میان مسیحیان و مسلمانان را عمیق‌تر می‌کند و همه اینها نتیجه‌ی استعداد انکارناپذیر "ابراهیم حسن بیگی" در خلق اثری فراتر از یک داستان به نام "ناقوس ها به صدا در می آیند" می‎‌باشد.
درباره ابراهیم حسن بیگی
درباره ابراهیم حسن بیگی
وی به سال 1336 در یکی از روستاهای شهرستان گرگان متولد شد. او کلاس اول تا سوم را در دبستان «میرجرجانی» همان روستا و از چهارم ابتدایی تا دیپلم را در بندر ترکمن و گرگان به پایان رسانده است. حسن بیگی در سال 1359 در آموزش و پرورش استخدام می شود و پس از دو سال مدیر امور برنامه های رادیو گرگان می شود. سفر به کردستان در سال 1364، سرآغاز حرکت نوینی برای این نویسنده می شود. حاصل این سفر، دریافت حس و حالها و سوژه های داستانی خوبی برای وی می شود. بعدها این سوژه دستمایه بیشتر داستانهای کوتاه وی قرار می گیرد. حسن بیگی در سال 1364 وارد دانشگاه می شود و در رشته زبان و ادبیات فارسی (کارشناسی) به ادامه تحصیل می پردازد. وی در سال 1367 به دفتر انتشارات کمک آموزشی وزارت آموزش و پرورش منتقل می گردد تا به عنوان کارشناس بخش داستان انتشارات «مدرسه» مشغول به کار شود.سفرهای پی درپی، از کودکی تا به حال برای این نویسنده حاصل خوبی داشته است، که بسیاری از آثار او را می توان حاصل سفرها و آشنایی اش با مردم نقاط مختلف ایران دانست. گفتنی است وی تا به حال در مسابقات و جشنواره های متعددی شرکت کرده و موفق به کسب جوایزی هم شده است. کتاب «ریشه در اعماق» او در طی سالهای 1375، 1377، 1379 و 1381 به عنوان کتاب برگزیده 20 سال داستان نویسی انقلاب و دفاع مقدس انتخاب شده و جوایز متعددی کسب کرده است.دارای 40 اثر برگزیده در جشنواره های مختلف در ایران ازجمله جشنواره کتاب سال، کتاب فصل، کتاب دفاع مقدس، جشنواره شهید غنی پور، جشنواره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کتاب جهانی سال جمهوری اسلامی، کتاب سال تقریب مذاهب . جایزه هنری غدیرو... با کتاب های محمد، اشکانه، قدیس، صوفی و چراغ جادو، امیرحسین و چراغ جادو و...کتاب غنچه بر قالی او کتاب برگزیده سال 2000 از سوی کتابخانه ملی مونیخ المان است.
دسته بندی های کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند
قسمت هایی از کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند

کشیش ماشینش را جلوی کلیسا همان جای همیشگی در فرورفتگی حاشیه خیابان پارک کرد. ساعت یازده صبح بود؛ هوا ابری بود و سوز شدید هوا خبر از بارش زودهنگام برف می داد. کشیش با قدم های آهسته به طرف در ورودی کلیسا حرکت کرد. هنوز گرمای ماشین زیر پوستش بود و اجازه نمی داد که او در مسیر کوتاه ماشین تا کلیسا سرما را حس کند و مجبور شود شال گردن سبزی را که ایرینا روی شانه اش انداخته بود، تا بالای گردن و بناگوش بالا بکشد. مقابل در کلیسا دو زن میانسال ایستاده بودند و با پالتوهای مشکی و روسری های بافته شده از کاموای کلفت. هر دو با هم سلام کردند. کشیش کلید را به دست گرفته بود و پیش از آنکه در را باز کند، به زن ها نگاه کرد و گفت: برای دعا که نیومدید این وقت صبح؟ یکی از زن ها که نوک بینی اش از سرما سرخ شده بود، گفت: ما برای اعتراف اومدیم پدر. کشیش در را باز کرد. کلید را در جیبش گذاشت و درحالی که دستگیره را به طرف پایین فشار می داد گفت: خدا رحم کند دخترانم؛ این چه گناهی است که نتوانستید تا غروب صبر کنید؟ بعد لبخند زد و در را باز کرد و گفت: بیاید داخل دخترها. کشیش درحالی که به سمت محراب می رفت، دکمه های پالتویش را باز کرد؛ اما وقتی چشمش به محراب افتاد، ایستاد. خیره به محراب نگاه کرد؛ همه چیز بهم ریخته بود. تریبون سخنرانی واژگون شده و چهار شمعدانی پایه دار برنجی روی زمین افتاده بود.

نظر کاربران در مورد "کتاب ناقوس ها به صدا در می آیند"
7 نظر تا این لحظه ثبت شده است

خیلی عالی من دوستشدا

1403/07/27 | توسطکاربر سایت
0
|

کتاب بی نظریه من خوندمش ارتباط قوی داره خیلی خیلی پیشنهاد میکنم 🥹

1403/04/18 | توسطکاربر سایت
1
|

من خوندمش خیلی خوبه

1403/03/06 | توسطmina mehrpour
1
|

داستان عالی بود من کتابش رو دارم

1402/02/07 | توسطکاربر سایت
2
|

من گفتم خلاصه اما اصلاً خلاصه نبود 😡😠😡😠😡

1402/01/06 | توسطکاربر سایت
6
|

سلام رمان ناقوص هابه صدادرمی آیند چندصفحه یاقسمته؟.

1400/08/09 | توسطسمیه - کاربر سایت
3
|
پاسخ ها

سلام ۱۳۴ صفحه این رمان خلاصه شده رمان قدیس از همین نویسنده هست

1400/11/08|توسطعلیرضا نصری پهلوان
1

۱۳۵ صفحه

1402/02/07|توسطکاربر سایت
0

حتما پیشنهاد میکنم رمان بسیار عالی و کوتاه،دلنشین همچنین تو دل داستان به معرفی کتاب‌های دیگه میپردازد کلا خیلی خوبه

1399/12/25 | توسطعلیرضا نصری پهلوان
7
|