کاگ، یک داستان نویس سرزنده است که زندگی نیچه را در تماس مستمر با شخص خودش قرار می دهد. [او] خوانندگان خود را به چالش می کشد که ممکن است به چه چیزی تبدیل شوند.
مراقبه ای گیرا وغیر دانشگاهی. . . سرانجام این سوال مطرح است که آیا فلسفه نیچه ، که این چنین با انگیزه های هیولایی در کمین همخوانی دارد ، می تواند در زندگی روزمره مورد استفاده قرار گیرد. پاسخ کاگ مختصر و در عین حال ژرف است و درک عمیقی از موضوع مورد بحث او را نشان می دهد.
شش ساعت طول کشید تا به قله ی پیتر کورواچ برسم. فریدریش نیچه همین جا کوهنوردی می کرد. مه تابستانی که صبح هنگام پایین می آید، تقریبا دیگر ناپدید شده و دامنه ی کوه تا یک مایل زیر پا پیدا بود. رفتم روی یک تخته سنگ گرانیتی صیقل خورده تا استراحت کنم و آن همه مسافتی را که طی کرده بودم، تحسین کردم. لحظه ای به دریاچه ی سیلس که آن پایین کورواچ سوسو میزد، نگاه کردم؛ یک آینه ی سبز کبود که دور تا دور دره امتداد داشت و شکوه باورنکردنی منظره را دو چندان می کرد. بعد آخرین ابرها هم ناپدید شدند و پیتز برنینا در جنوب شرق پدیدار شد. راستش، من آن قدر راه نیامده بودم. برنینا دومین قله ی بلند آلپ شرقی، «قله ی والد» کوراج، برآمده از میان کوههاست که از شمال تا جنوب کشیده شده و دو دره ی وسیع یخ بسته را به وجود آورده است. وقتی یوهان کوز بیست و هشت ساله در سال ۱۸۵۰ برای اولین بار این قله را فتح کرد، نوشت: «افکاری جدی بر ما غلبه کرد چشمان حریص زمین را تا افق دوردست پیمود، و هزاران هزار قله ما را احاطه کردند.قله هایی که همچون صخره هایی از دل دریای منجمد بیرون زده اند. شگفت زده و مبهوت به این جهان کوه های باشکوه خیره شده بودیم.»