از روزی که دوست علی انگشتر شرف الشمسی را که با ضریح امام رضا علیه السلام متبرکش کرده و به مادر داده بود تا در دست علی کند خیلی گذشته بود، بخصوص برای مادر؛ شادی آن روز او که از حرکت دستان پسرش شروع شد، امروز در حال تمام شدن بود و پسر برای همیشه عزم رفتن کرده بود و مادر آنقدر عاشق بود که چاره ای جز سکوت نداشت، سکوتی که این بار برخلاف همیشه دوران، آنقدرها هم علامت رضایت نبود.
سلام علیکم ببخشید پی دی اف کتاب نای سوخته هم هست؟
لطفا سریعترین بیارینش