کتاب نای سوخته

Naye Sookhteh
زندگی نامه و خاطرات مربی مجاهد شهید علی خلیلی
کد کتاب : 32076
شابک : 978-6007055441
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 168
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب نای سوخته اثر هانیه ناصری

"نای سوخته" شامل "زندگی نامه و خاطرات مربی مجاهد شهید علی خلیلی" است که به همت "هانیه ناصری" به رشته‌ی تحریر درآمده است. نویسنده این خاطرات را که در نزدیک به صد و هفتاد صفحه، به همت نشر تقدیر به چاپ رسیده، از زبان مادر این شهید بزرگوار نوشته است.
"نای سوخته" کتابی داستان‎‌وار است درباره زندگی یک شهید و نویسنده گهگاه در میان روایتش از شهید "علی خلیلی"، خاطراتی از دوستان، خانواده و علی‌الخصوص مادر شهید را به روایت می‌افزاید. برخلاف اکثر آثار زندگینامه‌ای که از کودکی شخص آغاز می‌شود، "هانیه ناصری"، "نای سوخته" را با شهادت "علی خلیلی" شروع می‌کند و کتاب با کودکی او به پایان می‌رسد. یعنی الگوی اصلی داستان بازگشت به عقب است و همین موضوع "نای سوخته" را از دیگر آثار ژانر خود متمایز می‌کند.
"زندگی نامه و خاطرات مربی مجاهد شهید علی خلیلی" در هشت فصل تنظیم شده است که نخستین فصل آن، به آخرین لحظات شهید "علی خلیلی" و نحوه‌ی شهادت او در کنار مراسم تشییع و به خاک سپردنش و شرایط دوستان و خانواده‌اش در آن لحظه‌ها اختصاص دارد.
نگارنده در فصل دوم به وضعیت نامساعد شهید "علی خلیلی" در دو ماه پایانی زندگی و آمادگی وی برای شهادت می‌پردازد و فصل سوم کتاب، داستان این شهید بزرگوار را در حال سفر به کربلا و شرکت در پیاده روی اربعین 1392 به همراه جمعی از یارانش به تصویر می‌کشد. راوی در فصل چهارم روایت شهید را از هنگام بستری در بیمارستان تا ترخیص و تجلیل از وی بازگو می‎کند و فصل پنجم، لحظات هولناک مجروح شدن وی تا رساندنش به بیمارستان را در بردارد.
در فصل ششم کتاب "نای سوخته" به روحیه، خلق و خو و تفریحات شهید "علی خلیلی" در زندگی، خصوصا در دوران جوانی می‌پردازد. فصل هفتم پیوند عمیق او با مادرش از بدو تولد تا کودکی را بررسی کرده و فصل آخر شامل عکس‌ها و چند دلنوشته‌ است.

کتاب نای سوخته

قسمت هایی از کتاب نای سوخته (لذت متن)
از روزی که دوست علی انگشتر شرف الشمسی را که با ضریح امام رضا علیه السلام متبرکش کرده و به مادر داده بود تا در دست علی کند خیلی گذشته بود، بخصوص برای مادر؛ شادی آن روز او که از حرکت دستان پسرش شروع شد، امروز در حال تمام شدن بود و پسر برای همیشه عزم رفتن کرده بود و مادر آنقدر عاشق بود که چاره ای جز سکوت نداشت، سکوتی که این بار برخلاف همیشه دوران، آنقدرها هم علامت رضایت نبود.