کتاب جادوی اپ 13!

Magic App 13!
کد کتاب : 33550
شابک : 978-6222086916
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 249
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب جادوی اپ 13! اثر مریم حاجیلو

"جادوی اپ 13!" اثری است به قلم "مریم حاجیلو" که از داستانی با زمینه های فانتزی و ژانر علمی تخلیلی برخوردار است. "مریم حاجیلو" این رمان را به طور ویژه برای مخاطب نوجوان به نگارش درآورده اما فضاسازی کتاب و خط داستانی جالب آن، توجه تمام علاقه مندان به ادبیات علمی تخیلی را به خود جلب خواهد کرد.
"جادوی اپ 13!" با ماجرایی ناگوار آغاز می گیرد و آن اتفاق تلخ هم، درگذشت مادر شخصیت اصلی داستان، یعنی دانا می باشد. دانا که دختری نوجوان است بعد از این اتفاق دچار دگرگونی عمده ای می شود. برای دانا، مرگ مادر به منزله ی سفر به یک سرزمین دیگر است و این روش مواجهه ی او با ناخوشایندترین اتفاقی است که ممکن است در زندگی هر انسانی رخ دهد. در آستانه ی مرگ مادر و زمانی که دانا فقط ده سال دارد، او تبلتی از مادرش هدیه می گیرد که روی آن یک برنامه یا اپلیکیشن اسرارآمیز به نام سیزده، نصب شده است و "جادوی اپ 13!" از این جا آغاز می شود. دانا که ذهنی خلاق و خیال پرداز دارد، با این اپ، مسافر دنیای دیگری می شود و اتفاقاتی که در این سفر برای او می افتد، آغازگر ماجراهای شگفت انگیز، مملو از هیجان و در عین حال تا حدودی ترسناک است.
با وجود اینکه داستان "جادوی اپ 13!" به قلم "مریم حاجیلو"، کنجکاوی های مخاطب نوجوان را برمی انگیزد اما شیوه ی نگارش داستان و تکنیک هایی که در آن به کار رفته، اثر را به کتابی کاملا مناسب تبدیل کرده که برخلاف بسیاری از آثار غربی، نگرانی های فرهنگی و روانی والدین را در مواجهه ی فرزند نوجوانشان با یک اثر فانتزی، در نظر گرفته است.

کتاب جادوی اپ 13!

مریم حاجیلو
مریم حاجیلو نویسنده‌ی ایرانی متولد 1358 است. در ایران چاپ و نشر و سینما خوانده است. او از جشنواره‌های مختلف برای داستان‌های راه برفی، روباه نیمه‌شب و نرگس‌ها در بهار می‌میرند، دیپلم افتخار و لوح تقدیر دریافت کرده است. حاجیلو چند سالی است که در آمریکا زندگی می‌کند و در خواب دویدن اولین رمان اوست.
قسمت هایی از کتاب جادوی اپ 13! (لذت متن)
همان‫طور که خودش را زیر پتو قایم کرده بود، صدای قدم‫های کسی را از داخل خانه شنید. کسی حرکت می‫کرد و راه می‫رفت. چطوری آمده بود تو، نمی‫دانست. کاری جز قایم شدن زیر پتو و لرزیدن، از دستش بر نمی‫آمد. گوش ها تیزتر از هر وقت دیگری شده بودند و هر حرکت کوچک و صدای ریزی را می توانستد تشخیص دهند. پاها طول و عرض خانه را می‫رفتند. گاهی مکثی می‫کردند و باز به حرکت می‫افتادند. از شدت لرزش او، هفو هم بالا پایین می‫شد و لابد در دنیای حیوانی خودش، چه اتفاقی افتاده بود؟ مرد مخوف سیاه پوش به دنبال او وارد خانه شده بود؟ فهمید که تمام اپ و خرید معجون، همه و همه حقه‫ای بوده تا به این وسیله، آدم‫های فضول و ساده لوحی مثل او را شناسایی و پیدا و بعد نقشه‫های پلیدشان را اجرا کنند. قبلا چیزهایی در مورد این جور فریب‫ها خوانده بود.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ از اینکه این طور راحت گول اپ مضحکی را خورده، از خودش لجش گرفت. چرا چنین شده بود؟‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

فکرکرد تمام بدبختی‫ها پس از مریضی مادر شروع شده. از آن به بعد، هیچ روی خوشی ندیده بود، هر چه بود و هرچه پیش می‫آمد، بدبیاری بود و بدبیاری. خدایا آن مرد ترسناک کی بود؟ چرا آمده بود توی خانه؟ چطوری آمده بود؟ دزد بود؟ ‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬ بعد از آن همه افکار وحشتناکی که خفه‫اش می‫کردند، سعی کرد کمی خودش را دل داری بدهد تا بتواند جرئت کند و پایش را بگذارد بیرون از اتاق و با واقعیت رو در رو شود. فکر کرد اینها چیزی نیستند جز یک مشت خیال.