موش باهوشه روز اول سال تحصیلی به مدرسه رفت. خانم فربر، معلم کلاس، گفت: «بچه ها، این موش باهوشه است، حیوان دست آموز کلاس ما.» اما موش باهوشه دوست نداشت حیوان دست آموز کلاس باشد، دلش می خواست شاگرد کلاس باشد. هر روز در کلاس همه چیز را تماشا می کرد و گوش می داد. وقتی خانم فربر کتابی می خواند، موش باهوشه ساکت می نشست و دستش را روی پایش می گذاشت. خانم فربر می گفت همه به حرکت و ورزش نیاز دارند. وقتی بچه ها زنگ تفریح بیرون می رفتند، موش باهوشه هم روی چرخ خودش می رفت و می دوید. هر دوشنبه خانم فربر دانش آموز هفته انتخاب می کرد. دانش آموز هفته روی صندلی مخصوص می نشست و برای بچه ها از چیزهای مورد علاقه اش حرف می زد…