دولت به عنوان انگارة انحصاری سلطه و اعمال قدرت، ریشه در تاریخ اجتماعی بشر دارد. از آن هنگام که قدرت سیاسی در پاسخ به نیاز جامعة سیاسی برای تأمین نظم و امنیت و دفاع از اعضای جامعه به استمرار و نهادینه شدن خود اندیشید، دولت در عمل پای به عرصة وجود گذاشت. اما این پدیده در طول تاریخ به اقتضای نیازها و ضرورت ها به لحاظ مفهوم، کارکرد، ساختار و نظریه تحول پیدا کرد. در ابتدا، به شیوة تمثیلی، دولت ارگانیسمی طبیعی تلقی می شد، اما به تدریج، انگارة مکانیکی بر پدیدة دولت غالب شد و دولت به عنوان ابزار ساخت بشر و ناشی از فعل ارادی او تلقی شد که کار ویژة اصلی آن، تأمین نیازهای عمدة انسان در زندگی اجتماعی است. انگارة مکانیکی، به بشر این ظرفیت و امکان را داد که با توجه به مسائل و تحولات پیش آمده، ساختار و نظریات مربوط به دولت را تعریف و تبیین کند.
کتاب تحول قدرت