روز دوشنبه نبوت بر رسول خدا -صلی الله علیه و آله- ابلاغ و آن حضرت به رسالت مبعوث شد و من صبح روز سه شنبه اسلام آوردم و ایمان خویش را به رسول خدا اعلام کردم. از آن روز به بعد رسول خدا (ص) به نماز می ایستادند و من در سمت راست ایشان می ایستادم و با آن حضرت نماز می خواندم.
در آن روزها هیچ مردی با آن حضرت همراه نبود، جز من. (به نقل از کتاب های تاریخ مدینه دمشق (اثر ابن عساکر) و مجمع الزوائد (اثر هیثمی) که از کتاب های اهل سنت هستند.)
وقتی رسول خدا -صلی الله علیه و آله- به مدینه آمدند و مسجد مدینه را بنانهادند، جمعی از مهاجران در اطراف مسجد خانه هایی ساختند و برای سهولت رفت وآمد به مسجد، دری از خانه خویش به مسجد باز کردند. چندی به این گونه گذشت تا اینکه دستور الهی نازل شد که همه این درها بسته شود؛ اما تنها خانه ای که از این دستور مستثنی بود، خانه من بود. این استثنی بر یاران رسول خدا -صلی الله علیه و آله- سنگین آمد.
در توضیح این مسئله رسول خدا دست مرا گرفتند و فرمودند: موسی از خدا خواست که مسجد او به دست هارون تطهیر شود. من نیز از خدا خواسته ام که مسجد مرا به دست تو و نسل تو تطهیر کند...
پس از این اقدامات رسول خدا (ص) به اصحاب خویش چنین توضیح دادند: «من به میل و خواست خویش ورودی خانه های شما را به مسجد نبستم و به خواست خودم اجازه باز بودن در خانه ی علی را صادر نکردم. این هردو دستور از جانب خداوند بود. (به نقل از کتا ب های اهل سنت نظیر مجمع الزوائد (اثر هیثمی)، مناقب (اثر ابن مغازلی) و کنزالعمال (اثر متقی هندی).
زنی را که پس از شش ماه زندگی در کنار همسر خود فرزندی به دنیا آورده بود، به جرم ارتکاب فحشا نزد خلیفه دوم آوردند و خلیفه به خیال اینکه این زن مرتکب فحشا شده است، تصمیم گرفت وی را مجازات کند. من مانع مجازات آن زن شدم و توضیح دادم: اگر بخواهی از کتاب خدا دلیل می آورم که این زن بی گناه است و نباید مجازات شود.