یکی از تحولات کم و بیش محسوس و فراگیر دهه پایانی قرن بیستم، پایان جنگ سرد و در نتیجه ختم مجادلات ایدئولوژیکی در عرصه سیاست های جهانی و مطرح شدن فرهنگ به عنوان «پارادایم» جایگزین بود. در آغاز قرن بیست و یکم، بسیاری از اندیشه ورزان و نظریه پردازان از این طریق کوشیده اند تغییر و تحولات سیاسی - اقتصادی جهان را مورد ارزیابی قرار دهند. تفسیر فرهنگی از جهان در حال تحول با ذائقه ما شرقی ها سازگاری بیشتری دارد؛ زیرا به یک تعبیر، آنچه که بیش از هر عاملی شرق و غرب را از هم متمایز می کند همانا فرهنگ پرمایه و ریشه دار شرقی هاست که در برخی مقاطع تاریخی حتی باعث زحمت و دردسر آنها شده است. این یک امر طبیعی است که فرهنگ های کهن و تمدن های با سابقه شرق در برخورد با تظاهرات صوری و ماهوی جهان گرایی از خود واکنش نشان دهند و دچار نوعی دلواپسی و دغدغه خاطر باشند.