ارنست کنترل قایق را در دست گرفت و آن را چند کیلومتر بالاتر از ساحل برد. در راه برگشت، موجودی را به قلاب کشید که خودش آن را نیزه ماهی کوتوله می نامید. ولی آن ماهی برای من یک وال غول پیکر محسوب می شد. ارنست مرا روی صندلی نشاند و چوب بزرگ و قرقره را که یک طرف نخش در دهان نیزه ماهی بود، به دست من داد و...