افراد حقیقتا بخشنده با بلندنظری شان حسی را منتقل می کنند که گویی آن ها نیز نیازمند بخشش هستند. نه اکنون و نه در این حوزه، بلکه در حوزه های دیگر. آن ها می دانند که حق به جانب بودن صرفا نتیجهٔ حافظه ای پر اشکال است. حق به جانب بودن یعنی اینکه در عین خوب و محق بودن نتوانی به ذهن بسپاری که زمانی عمیقا و بی تردید خطاکار بوده ای. بخشندگی به ما یادآوری می کند که هنوز در میان رذیلت های دیگران چه فضیلت هایی ممکن است وجود داشته باشد. بخشندگی به ذهن می سپارد که اگر کسی خسته و درمانده شد، احتمالا در معرض بروز رفتار منزجرکننده است. بخشندگان می دانند که وقتی کسی دارد فریادهای توهین آمیز می کشد، اغلب احساسات حقیقی نهفته اش را آشکار نمی کند: او به این دلیل می کوشد تا به دیگران صدمه بزند که احساس می کند خودش اغلب توسط فردی دیگر آسیب دیده است. فردی که قدرت تلافی کردنش را نداشته است.
سلام. کتاب خوبی است. البته یک چیز مهم را بگویم: این کتاب و کتاب دربارهی خوب بودن، در واقع یکی هستند و تفاوتی با هم ندارند. اسمشان با هم فرق دارد.