سر و تن و دل و جان و جهان من تلخ است مرا نبوس عزیزم! دهان من تلخ است مرا نبوس و زبان را به شکوه باز نکن عزیزم از تو چه پنهان! زبان من تلخ است دلم پر و نفسم تنگ و سینه ام سنگین چنان بدم که شکر بر لبان من تلخ است مرا نبوس که زهر هلاهل است لبم هرآن چه ریخته در استکان من تلخ است
کتاب از تو چه پنهان چه آشنا با ماست گمان مه همین قصه از خدا با ماست اگر چه در پس پرده هماره غوغایی است خوشم از اینکه همین فکر جا بجا با ماست