اگر مامان من بودن به اندازه ی کافی برای مامان خجالت آور نبوده که رفت و جایزه ی این مسابقه ی احمقانه ی فروشگاه فیکو را هم برنده شده. این یکی از آن هم خجالت آور تر است. یک بار که من و « بانکی »، بهترین دوستم، داشتیم اسکیت سواری می کردیم، موقع رد شدن از جلوی فروشگاه فیکوپوستری روی درش دیدیم از مامان که یک بسته سوسیس را گرفته بود بالا و داشت چشک می زد. بانکی دستش را برد بالا انگار یک بسته سوسیس نامرئی دستش باشد. بعد صورتش را کج و کوله کرد. داشت زور می زد چشمک بزند. گفت: داااالی « بری »!
کتاب دیگه نمی شه گفت من بی عرضه ام