شاعر گوید شاید در این یادگارها سایه ای از حوادث عمر به پندار آید. ولی هنوز شعر لزوما زندگی نامه ای نیست؛ شاید رمزهایی از هستی گوینده در آن پنهان باشد، اما آن چنان در مه و ابهام که شاید شخص شاعر نیز آن را بازنشناسد. گاهی لحظه ها آن قدر طولانی می شوند که بازتابشان در اثر مکتوب چندبرابر زمان حقیقی رویداد فرصت می خواهد؛ انگار لحظه کوبیستی شده باشد، یا اتمیزه که از دل آن آفتابی به درآید. در برابر بسیار چهره ها و خاطره ها راهی به شعر نیافته در کلام ثبت نمی شوند. چه بهتر که همه چیز را کامل بینگاریم تا گذشته آرمانی شود و عاطفه های طی شده شکل هنری به خود بگیرند. شاید در فرجام خواننده به خود بگوید که: این هم نوعی عشق است.
کتاب عاشقانه های م.ع.سپانلو