جادوی همه ی کودکان آزاد شده بود. آن ها در آسمان، کره ی زمین پرواز می کردند. قاره ها را زیر پا می گذاشتند. تغییر شکل می دادند ، به اعماق اقیانوس ها می رفتند و با بازی های جادوی جدید و خطرناکشان سرگرم بودند. راشل به آسمان خیره شده بود تا آنچه انتظارش را می کشید. اتفاق بیفتد: هجوم جادوگران ، اما این اتفاق هنگامی که به وقوع پیوست، با آنچه همه انتظارش راداشتند متفاوت بود … وهمچنین پای دشمنی جدید به میان آمده بود: گریداهای غول پیکر و ترسناک . برای روبه رویی با گریداها به قدرت و شهامت راشل و برادرش اریک نیاز بود.
کتاب سوگند افسونگر