داشتم می دیدم که پوتین هایش را درآورد. سربازان تا سرکوچه رسیده و صف کشیده بودند. درجه دارها عقب ایستاده بودند. می ترسیدند که سرباز به آن ها شلیک کند. قنداقه ی تفنگ را زیر پایش گذاشت و با صدای بلند گفت:((اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان امیرالمومنین علیا ولی الله)) و بعد گفت؛ ((مرده باد شاه جنایتکار!)) و ((زنده باد خمینی!)) لوله ی تفنگ را زیر گلویش قرار داد. با انگشتش ماشه را کشید و مغزش متلاشی شد.