تجربه انقلاب، با خود درکی از مفهوم تبدل و دگرگونی را به ارمغان میآورد که ناگزیر به تقویت تامل تاریخی منتهی میگردد. زیر و زبر شدن آنچه پیشتر سخت و استوار تلقی میشد، بر هم خوردن چیدمانی از اشیاء و معانی که تاکنون بدیهی انگاشته میشد، تأسیس اساس نظمی نوآیین، نوعی تجربه روحی و شهودی از تولد خویشتن جدید و قرار گرفتن روند تحولات روی دور تند، همه و همه برانگیزنده التفات تاریخی بود. شوریدن مردم ایران بر رژیم «تجددگرا» و «توسعهگرا» و «عرفیگرا»، ولو مستبد و سرکوبگر، که مستظهر به حمایت و همراهی قدرتهای بزرگ بینالمللی است، و کامیابی در سرنگون کردن آن، دست کم آن زمان چیزی نبود که با مفروضات و کلیشههای رایج سازگار باشد. کلان روایت تاریخی از رژه یکپارچه تاریخ جهانی به سوی وضع تجدد و غلبه توسعه و عرفیگرایی، ظاهرا مورد نقضی یافته بود…