و در زمان پالسترینا موسیقی وضع درهم و پیچیده ای داشت. این هنر هم مثل هنرهای زیبای دیگر ابتدا به صورتی ساده آغاز شده و بتدریج و با زحمت فراوان بسط و توسعه یافته بود. از نعره های بشر ادوار اولیه، هنگام اجرای مناسک دینی شروع شده و به کندی تحولات زمین ترقی کرده و به صورت جزئی از هنرهای دراماتیک یونان در آمده بود. اگر هم ما امروز میتوانستیم موسیقی یونان قدیم را اجرا کنیم معلوم نبود از آن خوشمان بیاید. چنانکه یک منتقد هوشمند انگلیسی گفته است که: «با وجود کلیه وسایل تحقیق که امروزه در جهان موجود است ما نمیتوانیم به سنخ فکر نوازنده یونانی پی ببریم.) و
ترقی موسیقی عملا از سده چهارم میلادی یعنی از وقتی که «آمبروز»، اسقف میلان، تصمیم گرفت که در حوزه دینی خود، ضمن اجرای تشریفات مذهبی از آواز استفاده کند، شروع شد.
رنسانس که حس جاه طلبی و استعدادهای فردی را سخت به کار انداخته بود موجب شد که مصنفان نامداری هم ظهور کنند. تا آن روز هنرمندان، جویای نام و در بند کسب شهرت نبودند. موسیقیدان هم مثل کودکی که مجمر بخور را در کلیسا میگردانید گمنام میماند. در قرون وسطا موسیقی مقام ممتازی نداشت و همانطور که در یونان قدیم جزئی از هنر درام بحساب می آمد در این دوره نیز قسمتی از مناسک دینی و تشریفات مذهبی محسوب میشد. و چون جزء مسلمی از یک کل قلمداد میگردید در حال عقب ماندگی باقی مانده بود.