کشور بورخس، چه گوارا، کورتاثار، پرون ها، ژنرال ویدلا، منوتی، مارادونا و مسی! همه ی این نام ها برای ساختن تاریخ یک ملّت کفایت می کنند و آرژانتین همه را در سده ی گذشته در خود داشته است. این نام ها همگی به شکل عجیبی باهم گره خورده اند؛ ادبیات، فوتبال و سیاست در آرژانتین همراه با نام هایی که تاریخ را زیرورو کرده اند، زیست - جهان مردم آرژانتین را ساخته است: «خورخه لوئیس بورخس» و «خولیو کورتاثار» نه فقط ذهن و زبان مردم آرژانتین را دگرگون کردند بلکه بر تمام نویسندگان در تمام جهان تاثیر گذاشتند؛ «ارنستو چهگوارا» بزرگترین نماد مبارزه برای آزادی در نیمه ی دوم قرن بیستم بود؛ «خوآن پرون»، «اوا پرون» و «ایزابل پرون» رئیس جمهوران و سیاستمداران محبوب آرژانتین بودند؛ ژنرال «خورخه رافائل ویدلا» مخوف ترین و پلیدترین و تنفربرانگیزترین دیکتاتور آرژانتین بود. آرژانتین همه ی اینها را داشته، اما بدون «سزار منوتی» با آن سبک عجیب و منحصربه فردش در مربیگری که آرژانتین را قهرمان جام جهانی 1978 کرد، بدون «دیگو آرماندو مارادونا» که برای مردم آرژانتین شمایلی ورای یک قدیس دارد و «لیونل مسی» که شمایل یک ابرانسان را نزد جهانیان یافته، انگار نمی توان این کشور را متصور شد. گزیده ای که از کتاب «فرشتگانی با صورت کثیف» نوشته ی «جاناتان ویلسون» منتشر شده، به مبحث پیرامون «مسی و مارادونا» در فوتبال آرژانتین اختصاص دارد. ویلسون که یکی از مشهورترین نویسندگان و متفکرانی ست که درباره ی فوتبال و ورزش های مختلف و نسبتشان با فرهنگ، سیاست، اقتصاد و جامعه شناسی، کتاب های مهم و درخشانی منتشر کرده، در «فرشتگانی با صورت کثیف» این مهم را پی گرفته که در آرژانتین چه جریان فکری و فرهنگی وجود دارد که اعجوبه ای به مانند مسی نمی تواند از زیر سایه ی نام مارادونا بیرون بیاید؟ این کتاب مسئله ی تقدیس ماردونا را واکاوی می کند و سوگواری مدامی که آرژانتینی ها چه در زمان حیات دیگو و چه پس از مرگش انجام می دهند و انگار پایانی برای این سوگواری متصور نیستند را زیر ذره بین می گیرد و از این منظر به چرایی عدم اقبال و جایگاه نه چندان رفیع مسی در میان مردمی آرژانتین می پردازد.
کتاب فرشتگانی با صورت های کثیف